عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
ای کرده چو ذره حسرت اندوز مرا
چون سایه ز غم کرده سیه روز مرا
خورشید رخا، مهل چنین مرده دلم
باز آی و چراغ دل برافروز مرا
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
ای گل که غم تو خار ره گشت مرا
بی سرو قدت عمر تبه گشت مرا
از بسکه به دل چو لاله ناخن زده ام
خون در بن ناخنان سیه گشت مرا
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
هرچند ز غصه دل فکار است مرا
وز آتش دل دو دیده زار است مرا
در عشق کباب خام سوزست دلم
تا پخته شوم هنوز کار است مرا
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
صد خانه ز خوناب دلم ویران است
وز گریه زار بیم صد چندان است
ازهر مژه ناودان خونیست روان
گر من مژه را بهم زنم طوفان است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱
اهلی شب عشق آن دل افروز گذشت
روز غم ما نیز به صد سوز گذشت
مانند سفیدی و سیاهی در چشم
تا چشم به هم زدی شب و روز گذشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
این حسرت و غم که با من درویش است
بی سلسله ای نیست که بیش از پیش است
یا صبح سعادتم پس از شام غمست
یا محنت روز واپسینم پیش است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
واقف ز شب سیاه این سوخته کیست
جز شمع سحر که دوش تا روز گریست
هر کس که شبی در آتش هجر تو زیست
دانست که سوز آتش دوزخ چیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
هر چند که صیت شعرم « ظ » آفاق شنفقت
کس گرد غمی به مهرم از چهره نرفت
هرگز دل من ز مهر کس شاد نشد
هرگز گل شادی من از کس نشکفت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
پروانه صفت سوز دلم پنهان است
کارم نه چو بلبل از غمت افغان است
ما را نه که در همان زبان نیست ولی
فریاد زدن نه شیوه مردان است
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
ای غایت هر هنر که در آدم هست
مقصود منی ز هر چه در عالم هست
من خسته دلم ز خدمت گر دورم
از ضعف تنست و ضعف طالع هم هست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
آن غمزده ام که زهر غم نوش منست
محنت کش عالم دل مدهوش منست
دور از تو ستون خانه غم شده ام
بار غم عالم همه بر دوش منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
عمرست شبی که با حریف طربیست
مرگست شبی که بی رخ نوش لبیست
این هر دو شب است لیکن از روی حساب
صد سال تفاوت ز شبی تا به شبیست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
بیمارم و هر کس که ببالین منست
گر گفت دعای عمر در کین منست
من عمر چه میکنم که دورم زبرت
دور از تو دعای عمر نفرین منست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
ناید نفسم از دل غمساز درست
کز چنگ شکسته ناید آواز درست
مشکن دل ما که به بمرهم نشود
چون شیشه شکست کی شود باز درست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
عاشق که غمی در دل آگاه ویست
سوزی دگر اندر نفس و آه ویست
با ناخوشیم چو خاطر دوست خوشست
من نیز خوشم بهرچه دلخواه ویست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
تا کی زغمت دو دیده تر خواهد گشت
بدحالیم از چرخ بتر خواهد گشت
اهلی چو فلک بعکس کامت گردد
روزی که دهد کام تو بر خواهد گشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
پامال شود بفتنه هر مال که هست
گردد شب غم روز و هر اقبال که هست
چون عاقبت اینست چه تشویش کنیم
روزی بشب آریم بهر حال که هست
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۱
پیش تو مرا شرم و حیا خواهد کشت
خاموشم و خصمم بجفا خواهد کشت
از خاموشیم کار رسیدست بجان
فریاد که خامشی مرا خواهد کشت
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۳
هرگز فلکم باده رخشان ندهد
جز درد غم ساقی دوران ندهد
خون جگری گر دهد آسان نوشم
می ترسم از آنکه اینهم آسان ندهد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۰
عاشق ز غم تو کی دهان باز کند
هر شکوه که هست اشک غماز کند
از آتش دل من نکنم ناله وی
آتش چو بلند شد خود آواز کند