عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۷
نه ابر به چشم اشکبارم ماند
نه رعد به ناله های زارم ماند
در کار خود و جهانیان می نگرم
هم کار من خسته به کارم ماند
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۸
در دیده به جز اشک به دامن بنماند
یک جو زمن سوخته خرمن بنماند
بر من منهید تهمت عیش و نشاط
اکنون که نشاط عشق در من بنماند
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۱
گیرم که وفا و عهد را نام نماند
خود مهر منت در دل خود کام نماند
انگار که آمدن فراموشت شد
آئین سلام و رسم پیغام نماند
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۷
اشک و دل خونین شده با هم یارند
وز روزن دیده سر برون می آرند
یکدست شدند و دامنم می گیرند
واکنون دو سرند و یک گریبان دارند
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۰
هرگز دل من یکدم بی غم نزند
تا غم به سرم نیاورد دم نزند
وین دیده که زد گریه به کارم برهم
تا خون نکند دل مژه برهم نزند
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۰
از خاک چو رخت من بر افلاک نهند
داغ اجلم بر دل غمناک نهند
فریاد کنم کفن دران از دستت
حالی چو هزار دست در خاک نهند
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۱
روزی که ز عشق من ملالت نبود
جز بنده خریدار جمالت نبود
وآئی بسرم به مهر ترسم که مرا
از درد تو پروای وصالت نبود
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۶
در نامه ز بس غم که به هر می آید
در چشم قلم ز غصه نم می آید
بر حال دلم دل قلم سوخت و زآن
خون سیه از چشم قلم می آید
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۳
در ماتم شمس از شفق خون بچکید
مه چهره بکند و زهره گیسو ببرید
شب جامه سیه کرد ازین ماتم و صبح
برزد نفس سرد و گریبان بدرید
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۷
شمعی که ز سوز دل حزین می گرید
دانسته نشد کزچه چنین می گرید
همصحبت آتش است و می ریزد آب
یا نه که ز هجر انگبین می گرید
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۱
نه صبر که تا به صلح باز آید یار
نه دل که مرا غمی خورد بی دلدار
نه دست که در پاش کنم سیم نثار
نه پای که باز گیردم زین سر و کار
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۱
عشق آمد و تازه کرد ریشم دیگر
و اندر رگ جان شکست نیشم دیگر
خیل ستمش پیش و پس دل بگرفت
تا خود چه غم آورد به پیشم دیگر
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۴
تا کی بود این فریب و مکر ای بد ساز
تا چند بود این غم و هجران دراز
از من همه صبر و صبر و پندار و امید
وز تو همه وعده وعده عشوه و ناز
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۹
شد جان عطا ز اوج گردون به فراز
نادیده عطا عطیت عمر دراز
او بد ز جهان عطا ولی دانستم
کاین سفله جهان عطای خود خواهد باز
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۰
آغاز غم تو ماجرائیست دراز
و آهنگ فراق تو نوائیست دراز
آن طره کوته تو خوب است ولیک
بالای بلند تو بلائیست دراز
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۸
دلخسته ام از شنیدن احوالش
کآورد چو نال آن شکرین لب نالش
چون بینم سرو قامتش بر بستر
یا لاله رخش زرد شده بر بالش
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۶
اکنون که تهی ست منزل من ز نشاط
اندوه دل است حاصل من ز نشاط
گویند نشاط دل ز مستی خیزد
خیزد همه مستی دل من ز نشاط
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۴
نه عمر عزیز داد یک راحت دل
نه سعی جمیل کرد حل مشکل دل
زنهار ز سعی و کوشش پر باطل
فریاد ز عمر ضایع بیحاصل
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۸
گشتم ز جفای فلک و گردش سال
بد حال و نخواهم که کسم داند حال
تا گریم و دوستم بگوید مگری
یا نالم و دشمنم بگوید که منال
مجد همگر : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۱
در عشق توام نه صبر برخاست نه دل
بی روی توام نه عقل پیداست نه دل
این غم که مراست کوه قاف است نه غم
وان دل که تراست سنگ خاراست نه دل