عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۴
شمع دل من روی چو شمع تو بس است
چون روی تو نیست شمع و شاهد هوس است
با ما چو غم تو ساعتی یک نفس است
در حسرت این واقعه بسیار کس است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۶
بی روی توَم زخویشتن دل بگرفت
وز درد توَم زمرد و زن دل بگرفت
از من دل من گرفت [و از دل] من نیز
از سوزش حال دل من دل بگرفت
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۵
سبحان الله که چه زیانم خود را
بر باد هوا همی نشانم خود را
نیکان خود را هنوز بد دانستند
من نیک بدم و نیک دانم خود را
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰
بگذار بدی که در من از وی صد نیست
چد بد که مرا امید نیکی خود نیست
افسوس که خلق را امید نیک است
اندر من و سرمایهٔ من جز بد نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۱
عالم همه محنت است و ایّام غم است
گردون همه آفت است و گیتی ستم است
فی الجمله چو در کار جهان می نگرم
آسوده کسی نیست وگر هست کم است
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۱
صد بار بگفتم این دل سوخته را
کآبی برزن آتش افروخته را
نشنید و به باد خاکساری برداد
این جانِ به صد خون دل اندوخته را
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۹
این خوش پسران که در غمم می دارند
جان تو که هردم به دمم می دارند
دانی که برهنه سر زبهر چه شدند
کشتند مرا و ماتمم می دارند
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴۲
عشق آمد و صد گونه پریشانی کرد
در چهرهٔ دل هزار ویرانی کرد
ای دل چو رسید غم کجا دانی شد
وی جان چو ضرورت است چه توانی کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴۳
از دل خبری دیدهٔ غمّاز آورد
واندوه زساز رفته ام باز آورد
نادیده دلم زفتنه ها ایمن بود
عشق آمد و باز فتنه ها باز آورد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۰
عشقت که زجمله خلق هستی بربود
هشیاری ما به بوی مستی بربود
من بودم و نیم دل به صد خون جگر
وآن نیز غمت به چربدستی بربود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵۷
تا خاک در عشق مرا مفرش شد
دیده تر از آب و دل پر از آتش شد
عیش خوش را نهاده بودم بنیاد
افسوس که آن عیش خوشم ناخوش شد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۸
با عشق هزار قصّه گفتیم و شنید
وز وصل به من شیفته بویی برسید
وین قصّهٔ غصّهٔ مرا با غم تو
تا آخر عمر آخری نیست پدید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۷۸
وه وه که دلم به غم گرفتار افتاد
در دام ستمگر و جگرخوار افتاد
با او بنسازم چه کنم بگریزم
عشق است نه بازی چه کنم کار افتاد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۷۹
عشقت صنما به زور و زر برناید
بی درد دل و خون جگر برناید
در عشق تو سرمایهٔ تو یک نفس است
ترسم که فروشود دگر برناید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۹۶
در عشق توَم ذخیره ناکامی و بس
پایان غم تو بی سرانجامی و بس
گفتی که زعشق ما چه حاصل داری
آوازه و گفت و گو و ناکامی و بس
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۷
آن کس که زباد غم بلرزید منم
آن کس که به جز عشق نورزید منم
گر هر کس را جوی جهانی ارزد
آن را که جهان جوی نیرزید منم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۹
در دل غم عشق چون تو یاری داریم
بی آنک نهان چو آشکاری داریم
رفتند هر آن کسی که یاری دارند
ما بی کاریم و با تو کاری داریم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۳
عشق تو زخاص و عام پنهان چه کنم
دردی که زحد گذشت درمان چه کنم
خواهم که دلم به دیگری میل کند
من خواهم و دل نخواهد ای جان چه کنم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۹
بگریختم از عشق تو ای سیمین تن
باشد که زغم باز رهم مسکین من
عشق آمد وزنیمه رهم باز آورد
مانندهٔ خونیان رسن در گردن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴۰
ای دل اگرت هنوز می باید ازو
باید که کشید هرچه می زاید ازو
عاشق شده ای وفا طلب می داری
دیوانَه ندانی که وفا ناید ازو