عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۱
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۵
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۵
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۴
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۸
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۱
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۲
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۸
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۳
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۹
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۰
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۹
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۹
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۲۶
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۲۷
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۲۹
حیدر شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۶ - مرثیه ی سلطان ابوسعید
باز ازین واقعه ما را دل و جان می سوزد
نه دل ما، که دل خلق جهان می سوزد
گوییا آتش دوزخ به جهان در زده اند
که دل مرد و زن و پیر و جوان می سوزد
چنگ در چنگ مغنی ز درون می نالد
شمع در مجلس ما گریه کنان می سوزد
نه منم سوخته در دهر که از آتش مهر
دل چرخ از غم سلطان جهان می سوزد
بوسعید آن شه فرخ رخ فرخنده وصال
آنکه در ماتم او کون و مکان می سوزد
شاه در خاک نهاد این فلک چابک سیر
در همه جایگهی آتش از آن می سوزد
عاشق سوخته با انده و غم می سازد
حیدر خسته دل از عشق فلان می سوزد
نه دل ما، که دل خلق جهان می سوزد
گوییا آتش دوزخ به جهان در زده اند
که دل مرد و زن و پیر و جوان می سوزد
چنگ در چنگ مغنی ز درون می نالد
شمع در مجلس ما گریه کنان می سوزد
نه منم سوخته در دهر که از آتش مهر
دل چرخ از غم سلطان جهان می سوزد
بوسعید آن شه فرخ رخ فرخنده وصال
آنکه در ماتم او کون و مکان می سوزد
شاه در خاک نهاد این فلک چابک سیر
در همه جایگهی آتش از آن می سوزد
عاشق سوخته با انده و غم می سازد
حیدر خسته دل از عشق فلان می سوزد
حیدر شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲ - و له ایضا
طریق شب روی- ای دل!- ز دست نگذاری
اگر شبی سر زلف بتی به دست آری
شدی که لشکر دولت کنی مسخر خویش
ولی چه سود که بختت نمی دهد یاری
گهی چو طره به روی مهی پریشانی
گهی به سلسله ی دلبری گرفتاری
گهی بسان صراحی ز دیده خون ریزی
گهی به یاد لبی چون پیاله خونخواری
چو دف ز بس که قفا می خوری ز چنگ غمش
چو چنگ و نی بودت پیشه ناله و زاری
کنار جوی دلا! زین میان چو زنده دلان
که تا مراد دل خویش در کنار آری
به پای مرکب معشوق خویش چون حیدر
بباز سر به وفا گر سر وفا داری
اگر شبی سر زلف بتی به دست آری
شدی که لشکر دولت کنی مسخر خویش
ولی چه سود که بختت نمی دهد یاری
گهی چو طره به روی مهی پریشانی
گهی به سلسله ی دلبری گرفتاری
گهی بسان صراحی ز دیده خون ریزی
گهی به یاد لبی چون پیاله خونخواری
چو دف ز بس که قفا می خوری ز چنگ غمش
چو چنگ و نی بودت پیشه ناله و زاری
کنار جوی دلا! زین میان چو زنده دلان
که تا مراد دل خویش در کنار آری
به پای مرکب معشوق خویش چون حیدر
بباز سر به وفا گر سر وفا داری
ملا احمد نراقی : منتخب غزلیات و قطعات
شمارهٔ ۱۵
ای کاش شب تیره ی ما را سحری بود
تا در سحر این ناله ی ما را اثری بود
آزادی ام از دام هوس نیست، ولیکن
صیاد مرا کاش به صیدش گذری بود
یک دیده گشودیم به روی تو و بستیم
چشم از دو جهان و چه مبارک نظری بود
از بیم ملامت رهم از میکده بسته ست
از خانه ی ما کاش به میخانه دری بود
اجزای وجودم همه کاویدم و دیدم
در هر رگ و هر پی ز غمت نیشتری بود
کردم طلب مرغ دل از عشق و نشان داد
دیدم که به کنج قفسی مشت پری بود
از خون شدن دل زغم او چه غمم بود
گر دلبر ما را ز دل ما خبری بود
باز است به فتراک تو این دیده ی حسرت
ای کاش مرا لایق تیرت سپری بود
ناصح که مرا پند همی داد «صفایی»
امید اثر داشت، عجب بی بصری بود!
تا در سحر این ناله ی ما را اثری بود
آزادی ام از دام هوس نیست، ولیکن
صیاد مرا کاش به صیدش گذری بود
یک دیده گشودیم به روی تو و بستیم
چشم از دو جهان و چه مبارک نظری بود
از بیم ملامت رهم از میکده بسته ست
از خانه ی ما کاش به میخانه دری بود
اجزای وجودم همه کاویدم و دیدم
در هر رگ و هر پی ز غمت نیشتری بود
کردم طلب مرغ دل از عشق و نشان داد
دیدم که به کنج قفسی مشت پری بود
از خون شدن دل زغم او چه غمم بود
گر دلبر ما را ز دل ما خبری بود
باز است به فتراک تو این دیده ی حسرت
ای کاش مرا لایق تیرت سپری بود
ناصح که مرا پند همی داد «صفایی»
امید اثر داشت، عجب بی بصری بود!
ملا احمد نراقی : منتخب غزلیات و قطعات
شمارهٔ ۱۸
این خانه ی دل خراب بهتر
وین سینه ز غم کباب بهتر
دستار و ردا و جبّه ی من
اندر گرو شراب بهتر
اوراق کتاب دانش من
شستن همه را به آب بهتر
گفتی که ز غم به خواب بینی
پس کار همیشه خواب بهتر
تا چند حدیث عقل ای دل؟
بر هم نهی این کتاب بهتر
رو رو دو سه درس عشق بشنو
آواز نی و رباب بهتر
زاهد در دین زند «صفایی»
کردن ز وی اجتناب بهتر
وین سینه ز غم کباب بهتر
دستار و ردا و جبّه ی من
اندر گرو شراب بهتر
اوراق کتاب دانش من
شستن همه را به آب بهتر
گفتی که ز غم به خواب بینی
پس کار همیشه خواب بهتر
تا چند حدیث عقل ای دل؟
بر هم نهی این کتاب بهتر
رو رو دو سه درس عشق بشنو
آواز نی و رباب بهتر
زاهد در دین زند «صفایی»
کردن ز وی اجتناب بهتر