عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳۵
منم خو کرده بر بوسش، چنان چون باز بر مسته
چنان بانگ آرم از بوسش، چنان چون بشکنی پسته
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳۷
آتش هجر ترا هیزم منم
و آتش دیگر ترا هیزم پده
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۴۸
ماه تمامست روی دلبرک من
وز دو گل سرخ اندر و پر گاله
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۵۵
مهر جویی ز من و بی مهری
هده خواهی ز من و بیهده‌ای
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۵۸
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنه‌تر گردی
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۶۰
من کنم پیش تو دهان پر باد
تا زنی بر لبم تو زابگری
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۶۸
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا
به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۷۱
شدم پیر بدین سان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته کمانی
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۷۳
سروست آن یا بالا؟ ماهست آن یا روی؟
زلفست آن یا چوگان؟ خالست آن یا گوی؟
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۵۳
از تو دارم هر چه در خانه خنور
وز تو دارم نیز گندم در کنور
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۶۹
تا به خانه برد زن را با دلام
شادمانه زن نشست و شادکام
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۹۱
سنجد چیلان بدو نیمه شده
نقطهٔ سرمه به یک یک برزده
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۷
چو گشت آن پریروی بیمار غنج
ببرید دل زین سرای سپنج
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۱۱
نفس را به عذرم چو انگیز کرد
چو آذر فزا آتشم تیز کرد
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۴۰
جوان چون بدید آن نگاریده روی
به سان دو زنجیر مرغول موی
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۲
نیست فکری به غیر یار مرا
عشق شد در جهان فیار مرا
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۹
گرچه نامردمست آن ناکس
نشود سیر ازو دلم یرگس
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۲۵
از شبستان ببشکم آمد شاه
گشت بشکم ز دلبران چون ماه
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج
پاره ۶
اگرچه در وفا بی شبهی و دیس
نمی‌دانی تو قدر من ازندیس
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۳ - غزاله صبا
به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا
که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را
چه شعبده است که در چشمکان آبی تو
نهفته اند شب ماهتاب دریا را
تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح
به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را
کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن
که چشم مانده به ره آهوان صحرا را
به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند
چه جای عشوه غزالان بادپیما را
فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور
که درد و داغ بود عاشقان شیدا را
هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست
شبیه سازتر از اشگ من ثریا را
اشاره غزل خواجه با غزاله تست
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب
جز این قدر که فراموش می کند ما را