عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
بابافغانی : مفردات
شمارهٔ ۴۵
عیدست و عیش من برخش جان سپردنست
او را صباح عید و مرا روز مردنست
امامی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۷
نه رای آنکه به ترک دیار و یار کنم
نه جای آنکه سر کویش اختیار کنم
نه روی آنکه تحمل کنم به بوی امید
نه روز آنکه شب وصل را شمار کنم
سزای من دلم از دیده در کنار نهاد
چو قصد رفتن آن راه بی کنار کنم
ز راه دیده هر آن گوهرم که جمع شود
به دامن آرم و بر راه دل نثار کنم
همی چه گویم و خود کرده را چه چاره توان
بدین حدیث که کردم خود اقتصار کنم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۳۷
دردی است در این دلم که درمانش نیست
زاین درد نمرد دل مگر جانش نیست
یا رب تو به فضل خویش جایی برسان
سررشتهٔ این غصّه که پایانش نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۳۸
پای آبله و دست تهی، سینه کباب
جان پر غم و دل پر آتش و دیده پرآب
سر پرهوس و صبر نه و عمر خراب
یا رب تو به فضل خویش ما را دریاب
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۶۶
گشتم به هوس گِرد بد و نیک بسی
حاصل نشد از عمر مرا جز هوسی
تا می ماند زعمر یا رب نفسی
دریاب که جز تو نیست فریادرسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۷۹
بیچاره دل شکسته چون بستهٔ تست
بی مرهم وصل هر زمان خستهٔ تست
چون می گسلی از آنک پیوستهٔ تست
گر بستهٔ تست دل نه بشکستهٔ تست
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۸۷
یا دم بی غم مرا تو بی غم گردان
مقصود من خسته میسّر گردان
بنمای مرا روی، مکن، این خوش نیست
تو با من و من بی تو چنین سرگردان
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۵۲ - الرّضا و التّسلیم
تا بتوانم به ترک غمها سازم
گر بگریزم من از غمت ناسازم
گفتی غم من به پای تو تاخته نیست
گو پای مباش من زسر پا سازم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۵۸ - الرّضا و التّسلیم
ایّام دلم گرچه به غم می گذرد
بر فرق سرم پای ستم می گذرد
شادی به من سوخته کم می گذرد
فی الجمله چنانک هست هم می گذرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۶۳ - الرّضا و التّسلیم
تا برد به غارت غمت از من دل و دین
با هیچ کسم نه مهر مانده است نه کین
دنیا و دلی داشتم و جان و تنی
هر چار تو داری زکه ترسم پس ازین
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۸۶ - الاسرار
شبهای دراز با غمت می سازم
پوشیده چنانک کس نداند رازم
میدان بلا و من درو می تازم
دل رفته و می روم نه جان در بازم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۸۷ - الاسرار
ای دل تو درین واقعه دمسازی کن
وای جان به موافقت سراندازی کن
ای صبر تو پای غم نداری بگریز
وای عقل تو کودکی برو بازی کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۳۱ - الخوف
دم با که زنم کنون که همدم بنماند
دل ریش شد و امید مرهم بنماند
من خوش به امید وصل او می بودم
اکنون به چه خوش شوم که آن هم بنماند
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۳۲ - الخوف
من در پی عشق تو چه پویم که کیم
وصلت به کدام مایه جویم که کیم
گر لطف توم دست نگیرد امروز
فردا به کجا روم، چگونه که کیم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۳۸ - الخوف
دستی نه که از دل گرهی برگیرد
پایی نه که بار گنهی برگیرد
ترسم که زبی دلی سرانجام دلم
از سینه برون رود رهی برگیرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۴۶ - الخوف
انصاف همی دهم که بس بی کارم
عمری است که عمری به زیان می آرم
هنگام رحیل آمد و من بی حاصل
نه بدرقه ای نه زاد راهی دارم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶۱ - الطریقة
صبر از سر استقامتم گو برخیز
در شهر دو صد ملامتم گو برخیز
برخیزم و بر راه غمش بنشینم
گر برخیزد قیامتم گو برخیز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۵ - الحقیقة
دل نیست کز آتش غمت سوخته نیست
یا جان که به تیر غم تو دوخته نیست
تن هست ولیکن ادب آموخته نیست
زان است که شمع وصل افروخته نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۲۵ - طلب الآخرة
ترسم که اگر در طلبش نشتابی
بر آتش حسرت دل خود را تابی
تا اینجایی ترک خوش آمد می کن
تا هر چه به آمده است آنجا یابی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۴۷ - الصّبر
صبری که دلم بدو قوی بود برفت
بس دیر به دست آمد و بس زود برفت
هر چند که لاف پایداری می زد
چون آتش غم بدید چون دود برفت