عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
تا بی‌مهری پیشه اهل زمن است
اظهار هنر، کاستن جان و تن است
راحت خواهی، کمال خود فاش مکن
کاین سوختن شمع ز روشن‌شدن است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۹
وسعت‌گه دهر تنگ از تنگی توست
آن گوشه‌نشینی تو از لنگی توست
عارف که زد از شناخت ای صوفی، دم
رنگین‌تر از آن دعوی بی‌رنگی توست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۳
قومی که شناسند تعلق با کیست
دانند که بی علاقه‌ای نتوان زیست
آنها که به آزادگی خود نازند
گر آزادند، قید آزادی چیست؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
بر غفلت خویش بایدت زار گریست
آگاه‌کننده را ندانی گر کیست
خود قدر دل سوخته را نشناسی
از آینه پرس فیض خاکستر چیست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۱
ای مست و خراب، لاف مخموری چیست
در بیخودی‌ات شیوه منصوری چیست
ناظر شده‌ای، دعوی منظوری چیست
بگذشته ز منزلی، مگو دوری چیست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۲
آنم که به من هیچ‌کس الفت نگرفت
کس دست من از راه محبت نگرفت
کارم به مثل آینه در زنگ است
کز خلق، به هیچ وجه، صورت نگرفت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۸
تا علم بود، پیشه کس جهل مباد
جاهل سهل است، آدمی سهل مباد
از نااهلان به خلق آزار رسد
یا رب سر و کار کس به نااهل مباد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۸
بی ظرف مباد گرد ساغر گردد
کز بدمستیش مجلس ابتر گردد
کم‌حوصله را خاک وجود از می ناب
هرچند که نم کشد، سبک‌تر گردد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۹
هجر تو برآورد ز امیدم گرد
از غیر مپرس، از دلم پرس این درد
زین حادثه، خوش‌نشین ده را چه خبر؟
دهقان داند که سیل با کشت چه کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۰
گلگشت چمن با فقرا کی سازد؟
با ترک هوس کرده، هوا کی سازد؟
باغ از گل و بلبل همه برگ است و نوا
درویشی را برگ و نوا کی سازد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۱
گردون که بد و نیک رقم می‌سازد
آن را که دنی‌ست، محترم می‌سازد
از روز ازل سفله‌نوازست، آری
طاووس ز دم چتر و علم می‌سازد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۰
کو مرد که هم نبرد را بشناسد؟
هنگامه گرم و سرد را بشناسد
شرمی کن ازین معرفت طفلانه
هر طفل، ز زوج، فرد را بشناسد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۳
کی دهر حقیقت گل و خس پرسد
از نخل قدیم و شاخ نورس پرسد
ای وای بر اهل دولت امروز، اگر
گیتی پسر کیستی از کس پرسد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۶
از اهل ستم چه در جهان می‌ماند؟
جز بدعتشان که جاودان می‌ماند
صاحب اثرند زیردستان، آری
بر خاک ز نقش پا نشان می‌ماند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۷
روزی که به ترکیب تو پرداخته‌اند
از چشم، خواص ادب انداخته‌اند
با من، همه در ستیزه‌ای، شرمت باد
از شیشه مگر چشم ترا ساخته‌اند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۹
قومی که محض نام انسان شده‌اند
مشغول به جسم و غافل از جان شده‌اند
منظور دگر اگر ندارند، چه شد
در صورت کار خویش حیران شده‌اند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۴
دنیا چه بود، هیچ و در او پوچی چند
زین مرحله دورتر نشین، کوچی چند
باشد به مثل جهان و ابنای جهان
گرمابه سردی و در او لوچی چند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۵
عریان ز لباس معرفت عوری چند
دارند چه حال، زنده در گوری چند
در تیه ضلالتند بی‌معرفتان
چون خانه بی در و در او کوری چند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۸
جمعیت دهر، جور کیشان دارند
ارباب وفا، دل پریشان دارند
آنها که چو نخل می‌خورند آب ز بن
سرسبزی و برگ عیش، ایشان دارند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۰
جمعیت سیم و زر لئیمان دارند
وز پیسه بسی تنگ، غنیمان دارند
زنهار مکن شکایت از دست تهی
کاین شیوه خاص را کریمان دارند