عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۲
درها به روی ناز و تماشا گشاده اند
دل برده اند و در عوض آیینه داده اند
بیش از دمی بر اهل هوس اعتماد نیست
گر چون کمان خدنگ تو را سینه داده اند
از من اسیر باده پرستی رواج یافت
زهدم به غارت شب آدینه داده اند
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۳
در این مکتب کتاب عقل را دیوانه می خواند
خط دیوانی زنجیر را فرزانه می خواند
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۶
چند غفلت صید ایمانم کند
کافری کو تا مسلمانم کند
بر نخواهم داشت چشم از چشم او
گر ز مژگان تیر بارانم کند
رفته ام از کوی رسوایی اسیر
شوق می ترسم پشیمانم کند
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۰
گاهی از نگه به رخم خنده می کند
چندانکه بیش می کشدم زنده می کند
نام خدا به خویش ببالید باغها
او را قبای گل چه برازنده می کند
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۳
خدنگت مرا یار دیرینه بود
چراغ دل و آتش سینه بود
تو در مکتب حسن خواندی سبق
کتاب گلستانت آیینه بود
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۶
لب بگشا به گفتگو تا دل ما روا شود
گرد مرا به باد ده تا نمک هوا شود
اشک چو می گدازدم گریه به باغ سرکنم
رنگ بهار در دمن با گلی آشنا شود
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۷
عشق یک پرده از آن عاشق پر نور شود
تا به چشم بد اگر کس نگرد کور شود
حلقه دام گرفتاری ما آزادی است
سایه سرو مباد از سر ما دور شود
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۹
سرو از چمنت پای به زنجیر برآید
آزادی ما تا چقدر دیر برآید
رنجش به گشایش مده آن دست و کمان را
تیر تو چو مو از تن نخجیر برآید
جای اثر ساز وفا سینه خراشی است
کز تار نفس ناله زنجیر برآید
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۰
هر خار که از چمن برآید
بهر دل زار من برآید
راز خطت از نگفتنی هاست
این سبزه کی از دمن برآید
بیتابی ناله خموشی است
هر سبزه زخاک من برآید
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۱
چه شرم است اینکه سویم ننگرد چون مست ناز آید
که ترسد از گل بیهوشی من بوی راز آید
شهید انتظارم کرد صیادی که در محشر
سر از جا بر ندارم تا صدای طبل باز آید
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۲
مرا از صحبت زاهد غم دیرینه باز آید
دل ساغر پرستم از شب آدینه باز آید
ز پرهیز تماشای تو کارش رفته است از دست
نگاهی کن که جانی در تن آیینه باز آید
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۷
شبنم اشکی به دل دارم ثمرها بیشتر
یا ربی دارم به لب جوش اثرها بیشتر
خوشنوا سازی به دست روزگار افتاده است
شوخی عیش پدرها از پسرها بیشتر
چون نباشم محرم عالم که کارم با دل است
بیخبر دیوانه ای دارم خبرها بیشتر
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۸
گر دل رمیده شد سفر چاک بیشتر
گر سر بریده شد خم فتراک بیشتر
شرمندگی ز کینه احباب می کشم
یک پرده مهربانی افلاک بیشتر
حیرانیم به کعبه نظاره می برد
آیینه تو شد نظر پاک بیشتر
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۹
دل ندارم بیقراری بیشتر
صیدگاهی را شکاری بیشتر
ذره بر دوش غبارم در سماع
بیشتر چابک سواری بیشتر
چند تنها وعده قتل اسیر
بیوفا امیدواری بیشتر
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۴
سرم به حلقه فتراک بین گناه مپرس
به خون تپیده ام احوال صیدگاه مپرس
نگر به نخل قد و رستخیز جلوه مخواه
ببین به چشم وز بیرحمی نگاه مپرس
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۵
آبرو گر بایدت سرگشته چون خاشاک باش
طره هر موج دریا گو خم فتراک باش
کعبه مقصود خواهی خاکساری پیشه کن
همچو نقش پا در این ره دلنشین خاک باش
بی جراحت سینه آیینه از بی جوهری است
بهر زخم تیغ چون گوهر گریبان چاک باش
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۹
چون نگه حیرت پرست یک تماشا بوده ام
در طلسم یک تغافل بوده ام تا بوده ام
خانه زاد اضطراب دیگر است آرام من
قطره ام اما ز نزدیکان دریا بوده ام
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۰
کوه صبرم کی ز فرمان تو سر پیچیده ام
پا به دامان تحمل تا کمر پیچیده ام
کی حدیث شکوه می گوید لب اظهار من
من که درد ناوکش را در جگر پیچیده ام
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۱
در بزم تواضع طلبی سخت غریبم
خونگرمی تعظیم نداده است فریبم
آن خسته عشقم که ز پرهیز فراغت
در بستر سیماب فکنده است طبیبم
اعضا همه در کشمکش لذت دردند
زین عشق خداساز که گردیده نصیبم
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۲
رفته ام از خود ندانم بیقرار کیستم
می تپم در خون شهید انتظار کیستم
گاه خونم می خورد گه خاکمالم می دهد
آسمان گویا نمی داند شکار کیستم
در حساب است از من سرگشته هر جا سرمه ای است
دیده خورشید می داند غبار کیستم