عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۲
تحویل کنم نام خود از دفتر عشق
تا باز رهم من از بلا و سر عشق
نه بنگرم و نه بگذرم بر در عشق
عشق آفت دینست که دارد سر عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۳
جز تیر بلا نبود در ترکش عشق
جز مسند عشق نیست در مفرش عشق
جز دست قضا نیست جنیبت کش عشق
جان باید جان سپند بر آتش عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۴
گویند که کرده‌ای دلت بردهٔ عشق
وین رنج تو هست از دل آوردهٔ عشق
گر بر دارم ز پیش دل پردهٔ عشق
بینند دلی به نازپروردهٔ عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۵
کی بسته کند عقل سراپردهٔ عشق
کی باز آرد خرد ز ره بردهٔ عشق
بسیار ز زنده به بود مردهٔ عشق
ای خواجه چه واقفی تو از خردهٔ عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۶
چشمی دارم ز اشک پیمانهٔ عشق
جانی دارم ز سوز پروانهٔ عشق
امروز منم قدیم در خانهٔ عشق
هشیار همه جهان و دیوانهٔ عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۷
خورشید سما بسوزد از سایهٔ عشق
پس چون شده‌ای دلا تو همسایهٔ عشق
جز آتش عشق نیست پیرایهٔ عشق
اینست بتا مایه و سرمایهٔ عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۸
آن روز که شیر خوردم از دایهٔ عشق
از صبر غنی شدم به سرمایهٔ عشق
دولت که فگند بر سرم سایهٔ عشق
بر من به غلط ببست پیرایهٔ عشق
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۹
کردی تو پریر آب وصل از رخ پاک
تا دی شدم از آتش هجر تو هلاک
امروز شدی ز باد سردم بی‌باک
فردا کنم از دست تو بر تارک خاک
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۳
هر چند شدم ز عش تو خوار و خجل
در عشق به جز درد ندارم حاصل
از تو نکنم شکایت ای شمع چگل
کین رنج مرا هم از دل آمد بر دل
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۴
ای عهد تو عهد دوستان سر پل
از وصل تو هجر خیزد از عز تو دل
پر مشغله و میان تهی همچو دهل
ای یک شبه همچو شمع و یک روزه چو گل
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۵
از گفتهٔ بد گوی تو چون هر عاقل
در کوشش خصم تو چو هر بی‌حاصل
خالی نکنم تا ننهندم در گل
سودای تو از دماغ و مهر تو ز دل
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۸
در عشق تو خفته همچو ابروی توام
زخمم چه زنی نه مرد بازوی توام
در خشم شدی که گفتمت ترک منی؟
بگذاشتم این حدیث، هندوی توام
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۹
از روی عتاب اگر چه گویی سردم
در صف بلا گرچه دهی ناوردم
روزی اگر از وفای تو برگردم
در مذهب و راه عاشقی نامردم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۰
بسیار ز عاشقیت غمها خوردم
در هجر بسی شب که به روز آوردم
رنج دل و خون دیده حاصل کردم
گر جان برم از دست تو مرد مردم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۲
هر بار ز دیده از تو در تیمارم
تا بهره ز دیدار تو چون بردارم
ای یار چو ماه اگر دهی دیدارم
چون چرخ هزار دیده در وی دارم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۵
در خوابگه از دل شب آتش بیزم
چون خاکستر به روز ز آتش خیزم
هر گه که کند عشق تو آتش تیزم
چون شمع ز درد بر سر آتش ریزم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۶
چون در غم آن نگار سرکش باشم
آب انگارم گر چه در آتش باشم
چون من به مراد آن پریوش باشم
گر قصد به کشتنم کند خوش باشم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۴
ای بسته به تو مهر و وفا یک عالم
مانده ز تو در خوف و رجا یک عالم
وی دشمن و دوست مر ترا یک عالم
خاری و گلی با من و با یک عالم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۶
پر شد ز شراب عشق جانا جامم
چون زلف تو درهم زده شد ایامم
از عشق تو این نه بس مراد و کامم
کز جملهٔ بندگان نویسی نامم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۷
یک بوسه بر آن لبان خندان نزنم
تا بر پایت هزار چندان نزنم
گر جان خواهی ز بهر یک بوسه ز من
از عشق لب تو هیچ دندان نزنم