عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۱
با ناله همی چو ابر بهمن گریم
هر لحظه همی هزار دامن گریم
با روشن دل تیره شبان من گریم
چون شمع ز دل ز دیده بر تن گریم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۲
از بلبل نالنده تر و زارترم
وز زرد گل ای نگار بیمارترم
از شاخ شکوفه سرنگون سازترم
وز نرگس نوشکفته بیمارترم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۳
روزان و شبان در آن غم و تیمارم
کاسرار تو را چگونه پنهان دارم
دل خون شد و خون ز دیدگان می بارم
بینند ز خون دل همه اسرارم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۶
سیراب گلابی تو بر آتش خارم
دو دست دمم که جز به آتش نارم
نشگفت ز بس که در دل آتش دارم
کز دیده چو شمع اشک آتش بارم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۲
دیده همه شب ز خواب خوش بردوزم
بر تن گریم چو شمع و از دل سوزم
از آرزوی خیال جان افروزم
در آرزوی خواب شبی تا روزم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۸
چون گل ز غمت دریده ام پیراهن
چون لاله بیالوده ام از خون رخ و تن
چون شاخ بنفشه سرنگون باشم من
ترسم که بسی عمر نیابم چو سمن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۳
با کس غم تو بیش نخواهم گفتم
وین در دو دیده هم نخواهم سفتن
مهر تو ز دل پاک بخواهم رفتن
بر بستر صبر خوش بخواهم خفتن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۲
ای پای برنجن من ای بند گران
هستم ز تو روزان و شبان جامه دران
گریان گریان در تو بزاری نگران
کاین محنت من نخواهد آمد به کران
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۰
ای روز مرا جز شب دیجور مدان
امروز چو من ز خلق رنجور مدان
ای روز دلم روز مرا نور مدان
گر تو دوری ز من غمت دور مدان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۶
امروز منم تفته دل و رفته روان
تلخم شده زندگانی اندر زندان
وآنچ انده کرد مر مرا بر دل و جان
بر شیران کرد ضرب سلطان جهان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۰
دیدی که غلام داشتم چندان من
پرورده ز خون دل چو فرزندان من
در جمله از آن همه هنرمندان من
تنها ماندم چو غول در زندان من
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۹
بر شعر مرا دلیست ای بار خدای
در مدح و ثنای خسرو مدح آرای
می بترکدم دل اندرین تنگی جای
از بهر خدای را دوایی فرمای
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۰
ای غم سختی تو ای دل از غم نرمی
ای دم سردی تو ای دل از دم گرمی
ای عشق خمش باش که بس بی شرمی
ای هجر برو که سخت بی آزرمی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۲
ای بخت مرا سوخته خرمن کردی
بی جرم دو پای من در آهن کردی
در جمله مرا به کام دشمن کردی
با سگ نکنند آنچه تو با من کردی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۳
امید به زندگانیم نیست بسی
منصور سعید را بگویید کسی
هستت به خلاص عمر من دست رسی
کز جان رمقی مانده ست از تن نفسی
سیف فرغانی : رباعیات
شمارهٔ ۲
ایام چو بست کهربا بر دستت
بی جرم بریخت خون ما بر دستت
سلطان غمت خنجر خود سوهان زد
تا کشته شود چو من گدا بردستت
سیف فرغانی : رباعیات
شمارهٔ ۹
شب نیست که از غمت دلم جوش نکرد
واز بهر تو زهر اندهی نوش نکرد
ای جان جهان هیچ نیاوردی یاد
آن را که تراهیچ فراموش نکرد
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴
مران به عنف خدا را ز آستانه مرا
مکش به تیغ جدایی به هر بهانه مرا
نخست طایر گلزار قدسیان بودیم
محبت تو جدا کرد از آشیانه مرا
مقیم صومعه بودم به عالم لاهوت
کشید عشق به کوی شراب خانه مرا
چه حکمت است که صیاد کارخانه ی غیب
ز زلف و خال تو بنهاد دام و دانه مرا
کرانه می‌کنی از من کجا روا باشد
بکشت محنت این درد بی کرانه مرا
مرا میانه غم بر کرانه می‌مانی
گناه چیست ندانم در این میانه مرا
ز لعل خود به صبوحی خمار من بشکن
که در سر است خمار می شبانه مرا
زمانی ای دل غمدیده با زمانه بساز
زمان زمان بنوازد مگر زمانه مرا
فسون ابن حسامم به توبه می‌خواند
به گوش در نرود هرگز این فسانه مرا
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰
شرر آتش هجران تو در سینه ماست
پرتو عکس خیال تو در آیینه ماست
همدمی نیست که لا او نفسی بنشینم
جز غم عشق تو کان مونس دیرینه ماست
داد خود عاقبت کار ز ما بستاند
روزگار ستم اندیش که در کینه ماست
هر کسی ابن حسام از پی گنجی رنجی
برد نقد سخن ماست که گنجینه ماست
کرسی ما نسزد چرخ که هنگام سخن
ز بر ذروه او پایه زیرینه ماست
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳
از کس دلم ندید طریق نگاهداشت
جز غم که جانب دل ما را نگاهداشت
دل شد شکسته حال و پریشان از آن جهت
کاندر سواد طرّه خوبان پناه داشت
زان روی با بنفشه مرا هست الفتی
کان شیفته چو زلف تو پشت دوتاه داشت
زلفت سیاه کار تر از خانه منست
کاو هم چو من صحیفه بیضا سیاه داشت
از مصطبه به دوش کشان دوش برده اند
آن را که میل صومعه و خانقاه داشت
عاشق بر آستان تو شب تا دم سحر
با دید پر آب لب عذر خواه داشت
هر کس بضاعتی به سر کوی دوست برد
ابن حسام ناله شبگیر آه داشت