عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۳
اول ره عشق تو مرا سهل نمود
پنداشت رسد به منزل وصل تو زود
گامی دو سه رفت راه را دریا دید
چون پای درو نهاد موجش بربود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۴
در عشق حلالی و حرامی نبود
دشمن کامی و دوست کامی نبود
عاشق زچه اندیشه کند چون چشمش
در بدنامی و نیک نامی نبود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۶
دل در پی عشق دوست سودا بینید
جان طالب وصل است، تمنّا بینید
خود را بر خاص و عام رسوا کردم
از بهر خدا عاشق رسوا بینید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۷
هر سر که به تیغ عشق افکنده شود
در مرتبه بر ملایکش خنده شود
بویی زمی وصال باید ورنِه
عاشق به دم صور کجا زنده شود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶۹
عشق ارچه بدن را به جنون آراید
از عشق همیشه جان و عقل افزاید
دیوانگیی که عقل کل عاشق اوست
گر عشق کند بندگی او شاید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۷۳
عاشق مطلب اگرچه مشهور بود
تا سر دارد زیار مهجور بود
آن سر که تو داری همگی دردسر است
آن سر بطلب که درد ازو دور بود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۰
هر دل که زعشق او امانش نبود
جز بر در شاهد آستانش نبود
فی الجمله سماعی که درو شاهد نیست
مانند بتی بود که جانش نبود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۱
در کوی تو هیچ کس ره آسان نبرد
جز شیفتهٔ بی سر و سامان نبرد
و آن کس که به دام عشق تو پای نهاد
تا سر ندهد زدست تو جان نبرد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۲
عشق آن نبود که آرزو می زاید
وز خط خوش و خال نکو می زاید
در حجرهٔ امکان تو زان سوی دو کون
شمعی است کی نور عشق ازو می زاید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۵
افسوس که عمر رفت در گفت و شنید
وز نور وصال پرتوی نیست پدید
از عشق و حدیث عشق گویی ما را
بیش از هوسی و گفت و گویی نرسید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۹۱
هر دل که غم عشق تو را گشت شکار
با کعبه و بتخانه ندارد پیکار
چون در ره عشق کفر و دین یک رنگ اند
بتخانه و کعبه را در آن راه چه کار
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۹۴
گر در ره عشق او نباشی سرباز
زنهار مکن حدیث عشقش آغاز
گر روشنیی می طلبی همچون شمع
پروانه صفت تو خویشتن را درباز
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۹۷
ای دل عَلَم عشق برافراز و مترس
وز سر کُلَه کبر برانداز و مترس
گوری همه دشمنان بی معنی را
با ما همه همچو خویش در ساز و مترس
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۰۱
در دایرهٔ وجود بی سهو و سقط
دلها همه دور نیست چون نقطه زخط
در مرکز عهد اوّل از خطّ ازل
جانها همه دایره است و عشق تو نقط
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۰۲
تا بر لگن عشق سواریم چو شمع
نقش همه کس فرا پذیریم چو شمع
عشّاق قلندریم و شرط است که ما
آن شب که نسوزیم بمیریم چو شمع
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۰۳
عشق است زهرچه آن نشاید مانع
گر عشق نبودی ننمودی صانع
دانی که حروف عشق را معنی چیست
عین عابد و شین شاکر و قافش قانع
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۰
از عشق تو جان را ز جسد نشناسم
با مهر تو نیک را ز بد نشناسم
مستغرق حسن تو چنانم کامروز
خود را ز تو و تو را ز خود نشناسم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۳
من شمع زنور جانفزایش سازم
شکّر زخطاب دلربایش سازم
مستی من از شراب عشقش باشد
شاهد که خود اوست دیده جایش سازم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱۶
ما از بن گوش حلقه در گوش تویم
ما از دل و جان غاشیه بر دوش تویم
ما شربت عشق تو چشیدیم تمام
از هوش برفته ایم و مدهوش تویم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۶
ما عشق تو را به جان و دل بخریدیم
وز بهر تو از جمله جهان ببُریدیم
ما را زملامت پس ازین باکی نیست
چون پردهٔ خود به دست خود بدریدیم