عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
گر هر چه کند بنده بتقدیر خداست
گفتن که بداست کار میخواره خطاست
گیرم که برآنچه کرد مأجور نگشت
باری چو مطیع بود مأخوذ چراست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
در راه یقین مرد درنگی هیچست
در عالم توحید دورنگی هیچست
تو لعبتکی بیش نئی ای سره مرد
با اهل نظر شوخی و شنگی هیچست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۹
مائیم و می ناب و بتی خوب سرشت
نه بیم ز دوزخ و نه امید بهشت
گر دوست بدستست فراغت دارم
از کعبه و بتخانه و محراب و کنشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
می از شر و شور و عربده خالی نیست
خوشتر ز خوشیش ذوقکی حالی نیست
من بر سر این ذوقم و با جمله صفا
با کس غرضیم جاهی و مالی نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۴
دیوانه دلم که میل طبعش بهواست
در کوی بتان کارگهی میآراست
بر کار چنان شیفته سودائی
زنجیر سر زلف کژت آمد راست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۵
چون باد صبا غنچه گلرا بشکافت
وز نکهتش آفاق دم غالیه یافت
خرم دل آنکه از پی عیش صبوح
چون بلبل مست سوی گلزار شتافت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
در خاطرم این لطیف مصراع گذشت
کاحوال جهان بسکه بانواع گذشت
ای بس شه با تیغ که بر اسب غرور
چون باد بدست ماند و اتباع گذشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
صاحب نظری خوش سخنی فرمودست
بشنو که از آن مغز خرد آسودست
گفتست که زشت و نیک چون بر گذر است
نابوده چو بوده-بوده چون نابودست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
هر چیز که در ازل بدان فرمان نیست
کردن طلبش کار خردمندان نیست
وانچیز که بهر تو مقدر گشتست
گر میطلبی ورنه از آن حرمان نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
دی گفت یکی که داشت با من دل راست
کای ابن یمین وجه معاشت ز کجاست
گفتم که ز انبار کسی روزی ماست
کانرا نبود بهیچوجهی کم و کاست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۰
گردون که سوی سفله و دونش نظرست
منگر تو بدو که سخت بی پا و سرست
آخر فلکا چه دور داری که در او
هر جام تو ناگوار تر از دگرست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۵
گیرم که بصد رسید عمریکه تر است
آخر نه که اندر پی آن روز فناست
خاک آب حیاتت چه فرو خواهد خورد
آخر بهوا چو آتشت میل چراست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۷
در روضه جان تاره نباتی خضرست
شیرین پسری خوش حرکاتی خضرست
گو خضر مجو آب حیات از ظلمات
در مطلع نور آبحیاتی خضرست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۹
دل شاد بروی دلستان خضرست
جان زنده بلعل در فشان خضرست
گو خضر مرو بسختی آب حیات
چون آبحیات در دهان خضرست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۹
گر کار تو نیکست بتدبیر تو نیست
ور نیز بدست هم بتقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد قضا بتقدیر تو نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۳
جانا لب میگون تو روح ما نیست
دارم نظری با تو ولی تنها نیست
تو یوسف حسنی و چهی در زنخت
دیدم که هزار جان در او زندانیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
راحت ز طبیعت جهان مهجورست
ره سوی مراد عاقلان بس دورست
خوشتر ز عسل مخواه و شیرینتر از او
او نیز چو بنگری قی زنبورست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۵
هر کس که ره و رسم جهان نیک شناخت
از بهر اقامت اندرو خانه نساخت
این کهنه رباط را عمارت چه کنی
آخر چو به دیگرانش باید پرداخت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۸
معنیت چو آنجا بگذارد صورت
در حال دگر جانت برارد صورت
وای از عدمی که صورتش پیدا شد
وانگه ز خودی که خود ندارد صورت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۹
در پای دلت گر ز هوس خاری نیست
با نیک و بد جهان ترا کاری نیست
تا چند در سرای معشوق زنی
غیر از تو درین دیار دیاری نیست