عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۴
بگزیده و نگزیده درین باغ مراد
هر گوشه نشسته‌اند با خاطر شاد
بگشا به گل چیده و ناچیده نظر
این قسمت آتش است و آن روزی باد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
زین دجله که طوفان به سر پل دارد
آبش مستی بیشتر از مل دارد
سالم جستی، مردی اگر پیش از مرگ
تا زنده بود شمع، تنزل دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۱
در زشت و نکو، زمانه دستی دارد
هر ره که بود، بلند و پستی دارد
بی زخم جفا، گشایش کار مجوی
هرجا که گلی‌ست، خاربستی دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۲
با جوهر ذات، هرکه یاری دارد
مردانه زبان به حرف جاری دارد
آن را که قوی‌ست دل، زبانش تیزست
شمشیر به قبض استواری دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
قدسی که غم عشق تو بنیادش برد
جز یاد تو هرچه بود از یادش برد
روزی که نشد صرف تو عمرش، هدرست
هر گل که نچید باغبان، یادش برد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۳
هر صبح، فلک کم هر اختر گیرد
کز مهر، کسی یک اخترش برگیرد
آتش‌زنه را بسی شرر صرف شود
کز یک شررش، سوخته‌ای درگیرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۹
قومی که محض نام انسان شده‌اند
مشغول به جسم و غافل از جان شده‌اند
منظور دگر اگر ندارند، چه شد
در صورت کار خویش حیران شده‌اند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۶
آن قوم که بر خوان سخاوت نمکند
در زیر فلک نی‌اند، گویا ملکند
همت که بود پیشه مردان، مطلب
از طایفه‌ای که زیر دست فلکند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۵
چون مهر، کمال برشدن می‌باید
چون خامه، زبان سرشدن می‌باید
از قطره لبالب است دریا، آری
شایستگی گهرشدن می‌باید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۵
این عمر که از لطف خداداد رسید
چون برق گذشت، ازان که چون باد رسید
علمی که به عمر خود تو را حاصل شد
این است که شصت رفت و هفتاد رسید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۹
بی رنج سفر، کس به مقامی نرسید
بی درد طلب، مرد به کامی نرسید
تا زر نکشید زحمت بوته و گاز
از سکه خسروان به نامی نرسید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۲
از حادثه گر چرخ شود زیر و زبر
عشق ازلی را نبود هیچ خطر
از باد خزان زرد شود برگ، نه شاخ
از آفت فرع، اصل را نیست ضرر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۷
از رنگ نفس، هوس شود رنگین‌تر
بی‌آیینان شوند بی‌آیین‌تر
چون تلخ شوند میوه‌های شیرین
رسم است که تلخ‌تر شود شیرین‌تر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۰
عمر اندک پایی و کار بسیار به سر
خوش آن که برد راه سبکسار به سر
چون باد ازین چمن به سرعت بگذر
چون نخل ممان پا به گل و بار به سر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۵
ای مرغ چمن، عشق ندانی ز هوس
از گفت و شنید عاشقی بس کن، بس
عاشق نبود خانه‌طلب، ور نه چرا
پروانه نشد مقید دام و قفس؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۲
بس تجربه کردیم درین عالم خاک
نیکان، نیکی کنند تا وقت هلاک
بد سر نزند ز نیک طینت هرگز
آری اصل نهال می‌باید پاک
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۳
آن را که رسد کدورتی از افلاک
گر مصدر فیض است، ندارد زان باک
هر دل که غباری بودش خالی نیست
دهقان نکند دانه بی‌مغز به خاک
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۷
زد قافله‌سالار، پی کوچ، دهل
تو گرم به خوردن می و چیدن گل
برخیز و ز آب بگذران بارت را
زان پیش که آب بگذرد از سر پل
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۰
چندی ز خرد، پختگی اندوخته‌ام
چندی چو شرر، سوختن آموخته‌ام
این دم که به حال خود نظر دوخته‌ام
نی خامم و نی پخته و نی سوخته‌ام
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۸
نی شکر ز جان، نه شکوه از تن دارم
کام دو جهان، در دو جهان من دارم
گر در وطن است، اگر به غربت، چو گهر
از خویش چراغ خویش روشن دارم