عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۵۴
یکی هزار شود داغ در دل افگار
زمین سوخته، جان می دهد به تخم شرار
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۵۶
با چهره شکسته و با چشم اشکبار
ته جرعه خزانم و سرجوش نوبهار
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۶۳
یار گندم گون جوی نگذاشت در من عقل و هوش
خرمنم را سوخت این گندم نمای جوفروش!
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۷۸
بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من
می زند بر سینه سنگ آیینه از تمثال من
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۲۰
هر لحظه خرابم کند آن چشم به رنگی
با فتنه شهری چند کند خانه تنگی؟
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۳۴
روزگاری شد دل افسرده دارم در بغل
جای دل چون لاله خون مرده دارم در بغل
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۳۹
حرص کرد از دعوی فقر و فنا شرمنده ام
بخیه از دندان سگ دارد لباس ژنده ام
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۴۱
اشک خونین بس که زد جوش از دل دیوانه ام
چون نگین هموار شد با فرش، سقف خانه ام
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۴۶
غم به آه از سینه افگار برمی آوریم
ما به نیش عقرب از دل خار برمی آوریم
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۴۷
چند دل ز اندیشه بیش و کم روزی خوریم؟
دیگران روزی خورند و ما غم روزی خوریم
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۴۹
کجا شور قیامت تلخ سازد خواب شیرینم؟
که پای سیل می آید به سنگ از خواب سنگینم
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۵۰
ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم
غنچه بودیم درین باغ که دلگیر شدیم
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۶۵
از دل نبرد زنگ الم باد بهارم
چون گرد یتیمی است زمین گیر غبارم
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۶۸
یک دم که به کف باده گلرنگ نداریم
بر چهره چو مینای تهی، رنگ نداریم
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۸۰
با دل پر خون برون زان زلف شبگون آمدن
هست با دست تهی از هند بیرون آمدن
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۹۶
شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو
به شور حشر چشمک می زند بادام تلخ تو
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۵۰۷
چند غم از دل به اشک لاله گون شوید کسی؟
تا به کی از ساده لوحی خون به خون شوید کسی؟
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۲۷
آرزوی بوسه شسته است از دلم پیغام تلخ
زان قناعت کرده ام از بوسه با دشنام تلخ
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۳۳
بهای بوسه اش سر می دهم چون زر نمی گیرد
خیالی کرده ام با خویش اما سر نمی گیرد
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۴۴
شد سیه روز من از چشم کبود او، که هست
شعله نیلوفری از شعله ها جانسوزتر