عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۸
نه از همه خلق حق گزاری دارم
نه نیز به حبس غمگساری دارم
از آهن بر دو پای ماری دارم
ناخوش عمری و روزگاری دارم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۹
گر حور بود بدان که نازش نکشم
کوته کنم این قصه درازش نکشم
آن کز من باز شد فرازش نکشم
وآن کو ماند فراز بازش نکشم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۵
شب ز انده تو همی نیاید خوابم
بر جامه ز غم چو گوی در طبطابم
من گاه در آتش و گه اندر آبم
سنگم که به من هر چه رسد در یابم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۱
لرزان ز بلا چو برگ داند یارم
وآنگاه همی به برگ خواند کارم
اشگی که همه تگرگ راند بارم
عمری که همی به مرگ ماند دارم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۲
تا روز همه شب از هوس بیدارم
تا شب همه روز در غم و تیمارم
یارب تو نکو کن که تبه شد کارم
دانم که کنی اگر چه بد کردارم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۷
گفتی خبرت کنم کسی بفرستم
با دل گفتم ز انده دل رستم
من دل همه بر وعده خوبت بستم
شادم کن اگر سزای شادی هستم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۱
با ناله همی چو ابر بهمن گریم
هر لحظه همی هزار دامن گریم
با روشن دل تیره شبان من گریم
چون شمع ز دل ز دیده بر تن گریم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۳
روزان و شبان در آن غم و تیمارم
کاسرار تو را چگونه پنهان دارم
دل خون شد و خون ز دیدگان می بارم
بینند ز خون دل همه اسرارم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۸
چون گل ز غمت دریده ام پیراهن
چون لاله بیالوده ام از خون رخ و تن
چون شاخ بنفشه سرنگون باشم من
ترسم که بسی عمر نیابم چو سمن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۲
ای پای برنجن من ای بند گران
هستم ز تو روزان و شبان جامه دران
گریان گریان در تو بزاری نگران
کاین محنت من نخواهد آمد به کران
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۰
ای روز مرا جز شب دیجور مدان
امروز چو من ز خلق رنجور مدان
ای روز دلم روز مرا نور مدان
گر تو دوری ز من غمت دور مدان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۶
امروز منم تفته دل و رفته روان
تلخم شده زندگانی اندر زندان
وآنچ انده کرد مر مرا بر دل و جان
بر شیران کرد ضرب سلطان جهان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۹
بر شعر مرا دلیست ای بار خدای
در مدح و ثنای خسرو مدح آرای
می بترکدم دل اندرین تنگی جای
از بهر خدای را دوایی فرمای
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۰
ای غم سختی تو ای دل از غم نرمی
ای دم سردی تو ای دل از دم گرمی
ای عشق خمش باش که بس بی شرمی
ای هجر برو که سخت بی آزرمی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۲
ای بخت مرا سوخته خرمن کردی
بی جرم دو پای من در آهن کردی
در جمله مرا به کام دشمن کردی
با سگ نکنند آنچه تو با من کردی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۴
چون موی شدم رنج هر بیدادی
در عشق ندید کس چو من ناشادی
برخیزد اگر وزد به من بر بادی
چون چنگ مرا ز هر رگی فریادی
سیف فرغانی : رباعیات
شمارهٔ ۹
شب نیست که از غمت دلم جوش نکرد
واز بهر تو زهر اندهی نوش نکرد
ای جان جهان هیچ نیاوردی یاد
آن را که تراهیچ فراموش نکرد
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰
شرر آتش هجران تو در سینه ماست
پرتو عکس خیال تو در آیینه ماست
همدمی نیست که لا او نفسی بنشینم
جز غم عشق تو کان مونس دیرینه ماست
داد خود عاقبت کار ز ما بستاند
روزگار ستم اندیش که در کینه ماست
هر کسی ابن حسام از پی گنجی رنجی
برد نقد سخن ماست که گنجینه ماست
کرسی ما نسزد چرخ که هنگام سخن
ز بر ذروه او پایه زیرینه ماست
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳
از کس دلم ندید طریق نگاهداشت
جز غم که جانب دل ما را نگاهداشت
دل شد شکسته حال و پریشان از آن جهت
کاندر سواد طرّه خوبان پناه داشت
زان روی با بنفشه مرا هست الفتی
کان شیفته چو زلف تو پشت دوتاه داشت
زلفت سیاه کار تر از خانه منست
کاو هم چو من صحیفه بیضا سیاه داشت
از مصطبه به دوش کشان دوش برده اند
آن را که میل صومعه و خانقاه داشت
عاشق بر آستان تو شب تا دم سحر
با دید پر آب لب عذر خواه داشت
هر کس بضاعتی به سر کوی دوست برد
ابن حسام ناله شبگیر آه داشت
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷
غمی دارم که وا گفتن نشاید
مرا زان غم به شب خفتن نشاید
غم دُردانه ای دارم که نامش
به الماس قلم سفتن نشاید
غباری کز سرکوی تو دارم
زلوح چهره ام رفتن نشاید
زگریه سوز دل ننشسته کآتش
به آب دیده بنهفتن نشاید
نصیحت می کند ابن حسامم
ولیک از دل پذیرفتن نشاید