عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
ملک‌الشعرای بهار : مسمطها
شمارهٔ ۱
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟
هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
« مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست »
لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس
به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس
موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس
« به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست »
بی‌گلستان تو در دست به جز خاری نیست
به ز گفتار تو بی‌شائبه گفتاری نیست
فارغ از جلوهٔ حسنت در و دیواری نیست
ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست!
« گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست »
دل ز باغ سخنت ورد کرامت بوید
پیرو مسلک تو راه سلامت پوید
دولت نام توحاشا که تمامت جوید
کآب گفتار تو دامان قیامت شوید
« هرکه عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیده است تو را، بر منش انکاری هست »
روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم
شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم
منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم
نزد اعمی صفت مهر منور نکنم
« صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
همه دانند که در صحبت گل خاری هست »
هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد
وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد
تربت پارس، چو جان جسم تو در سینه فشرد
لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد
« باد، خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد
آب هر طیب که در طبلهٔ عطاری هست »
سعدیا! نیست به کاشانهٔ دل غیر تو کس
تا نفس هست، به یاد تو برآریم نفس
ما به جز حشمت و جاه تو نداریم هوس
ای دم گرم تو آتش زده در ناکس و کس!
« نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست »
کام جان پر شکر از شعر چو قند تو بود
بیت معمور ادب طبع بلند تو بود
زنده جان بشر از حکمت و پند تو بود
سعدیا! گردن جانها به کمند تو بود
« من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود؟
سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست »
راستی دفتر سعدی به گلستان ماند
طیباتش به گل و لاله و ریحان ماند
اوست پیغمبر و آن نامه به فرقان ماند
وآن که او را کند انکار، به شیطان ماند
« عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانی است که بر هر سر بازاری هست »
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳
اگر یار مرا دیدی به خلوت
بگو ای بی‌وفا ای بی مروت
گریبانم ز دستت چاک چاکو
نخواهم دوخت تا روز قیامت
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۷
نپرسی حال یار دل فکارت
که هجران چون کند با روزگارت
ته که روز و شوان در یاد مویی
هزارت عاشق با مو چه کارت
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۸
اگر دل دلبر و دلبر کدام است
وگر دلبر دل و دل را چه نام است
دل و دلبر بهم آمیته وینم
ندونم دل که و دلبر کدام است
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۳
نمیدانم دلم دیوانهٔ کیست
کجا آواره و در خانهٔ کیست
نمیدونم دل سر گشتهٔ مو
اسیر نرگس مستانهٔ کیست
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۸
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشت
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۹
عزیزا کاسهٔ چشمم سرایت
میان هر دو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشیند خار مژگانم به پایت
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۵
دو چشمم درد چشمانت بچیناد
مبو روجی که چشمم ته مبیناد
شنیدم رفتی و یاری گرفتی
اگر گوشم شنید چشمم مبیناد
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۶
دلم بی وصل ته شادی مبیناد
ز درد و محنت آزادی مبیناد
خراب آباد دل بی مقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳۲
خور از خورشید رویت شرم دارد
مه نو ز ابرویت آزرم دارد
به شهر و کوه و صحرا هر که بینی
زبان دل به ذکرت گرم دارد
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳۳
غم عشقت بیابان پرورم کرد
فراقت مرغ بی‌بال و پرم کرد
بمو واجی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳۴
شوانم خواب در مرز گلان کرد
گلم واچید و خوابم را زیان کرد
باغبان دید که مو گل دوست دیرم
هزاران خار بر گل پاسبان کرد
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳۶
دگر شو شد که مو جانم بسوزد
گریبان تا به دامانم بسوزد
برای کفر زلفت ای پریرخ
همی ترسم که ایمانم بسوزد
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۳۸
بلا رمزی ز بالای ته باشد
جنون سری ز سودای ته باشد
به صورت آفرینم این گمان بی
که پنهان در تماشای ته باشد
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۴۷
خوشا آنانکه هر شامان ته وینند
سخن با ته گرند با ته نشینند
مو که پایم نبی کایم ته وینم
بشم آنان بوینم که ته وینند
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۵۱
تویی آن شکرین لب یاسمین بر
منم آن آتشین دل دیدگان تر
از آن ترسم که در آغوشم آیی
گدازد آتشت بر آب شکر
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۵۲
گلش در زیر سنبل سایه پرور
نهال قامتش نخلی است نوبر
ز عشق آن گل رعنا همه شب
چو بلبل ناله و افغان برآور
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۵۳
دمی بوره بوین حالم ته دلبر
دلم تنگه شبی با مو بسر بر
ته گل بر سر زنی ای نو گل مو
به جای گل زنم مو دست بر سر
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۵۴
به روی ماهت ای ماه ده و چار
به سرو قدت ای زیبنده رخسار
که جز عشقت خیالی در دلم نی
به دیاری ندارم مو سر و کار
باباطاهر عریان همدانی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۵۶
دلم زار و دلم زار و دلم زار
طبیبم آورید دردم کرید چار
طبیبم چون بوینه بر موی زار
کره در مون دردم را به ناچار