عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۸
آن مرد که در سخن جهانیست منم
آن گوهر قیمتی که کانیست منم
آن تن که سرشته از روانیست منم
آن گو که سرا پای زبانیست منم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۹
هر جای که آتش نبردیست منم
بر هر طرفی که تیره گردیست منم
آن شیر که در صورت مردیست منم
پس چون که به هر جای که دردیست منم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۰
هر جا که ز فضل پیشگاهی است منم
و آن کو یک تن شها سپاهی است منم
گر دعوی ملک را گواهی است منم
گر بر سخن از قیاس شاهی است منم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۰
آنم که اگر به خلد جایی سازم
حورالعین را کشید باید نازم
رضوان سبک ار پیش نیاید بازم
بر تابم روی و سوی دوزخ تازم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۳
با خود گفتم که من عیال تو شدم
او گفت که من ضامن مال تو شدم
ای آن که ثناگوی کمال تو شدم
بیشم نکنند چون نهال تو شدم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۴
آنکو گوید هست قضا تیشه من
یک شاخ نتابد زدن از بیشه من
اندیشه شده ست از جهان پیشه من
کس را نبود طاقت اندیشه من
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۶
در سمجی چون توانم آرامیدن
کز تنگی آن نمی توان خسبیدن
یارب که همی به چشم خواهم دیدن
جایی که در او فراخ بتوان دیدن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۱
چون دانش بود مهربان دایه من
از فخر و شرف زد همه پیرایه من
از مایه من بلند شد پایه من
من دریا ام کم نشود مایه من
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۵
تا نسبت کرد اخوت شعر به من
می فخر کند ابوت شعر به من
بفزود چو کوه قوت شعر به من
شد ختم دگر نبوت شعر به من
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۹
ای برتر من کرده هزاران احسان
یک سعی کن و مرا ز زندان برهان
لیکن ز آنسان گرم نداری پس از آن
والله که مرا آرزو آید زندان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۰
در خدمت طاهر علی بارم جان
کز خدمت طاهر علی دارم جان
هر صبحدمی روان نهم بر کف دست
در خدمت طاهر علی آرم جان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۱
کس را چو بنفشه سر فرو نارم من
شیرم ننهم هیچ کسی را گردن
چون نار غم ار خون کندم دل به سخن
نگشایم پیش خلق چون پسته دهن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۲
از چنگ قضا همی چو نتوان جستن
با چرخ چه معنی است جدل پیوستن
چه سود کند جز که همه دل بستن
تا روز چه زاید این شب آبستن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۵
چرخم چو بخواست کشت بی هیچ گمان
جاه تو به زندگانیم کرد ضمان
گویم همه شب ز شام تا صبحدمان
ای دولت طاهر علی باقی مان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۶
امروز منم تفته دل و رفته روان
تلخم شده زندگانی اندر زندان
وآنچ انده کرد مر مرا بر دل و جان
بر شیران کرد ضرب سلطان جهان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۹
زاری و دعا کن به سحرگاه ای تن
توفیق و سداد و راستی خواه ای تن
گر کژ بروی به خدمت شاه ای تن
برخورداری مبادت از چاه ای تن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۵
نورست ای ماه حسن سرمایه تو
پیرایه تو پست کند پایه تو
ابرست غبار بر تو پیرایه تو
پیرایه چه بندد به تو بر دایه تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۶
ای نای تو را نقل و می روشن کو
با تو طرب طبع و نشاط تن کو
گر تو نایی لحن خوشت با من کو
چون نای تو را دریچه و روزن کو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۰
ای شمع شدم به عشق پروانه تو
خوانند مرا به شهر دیوانه تو
امروز منم ز خویش و بیگانه تو
تن تافته چون رشته یکدانه تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۶
از کوفتن پای تو و گشتن تو
لعبی است هر اندام تو را بر تن تو
ماهی تو از جیب تو تا دامن تو
چون چرخ همی گردد پیرامن تو