عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
یک نامه به من رسید از حضرت دوست
کاین شعله جانم همه از آتش اوست
آن نامه نگاری که به یک جلوه ناز
نه جان به بدن گذاشت نه مغز به پوست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
دیوانه عشق پیرو عاقل نیست
آن دل که بجز تو یار خواهد دل نیست
با غیر تو همعنان شدن مشکل ماست
در راه غمت دادن جان مشکل نیست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
ای گابن جان که باد وصلت به نهاد
چون بوی گلم وقت سحر دادبه باد
زان دیده که اندران جمال تو گذشت
جای در اشک ماه و خورشید فتاد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
این دنیی پیر را جوان خواهی کرد
آراسته چون منزل جان خواهی کرد
وین خانه غم که بی تو همچون سقر است
از مقدم خویش چون جنان خواهی کرد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
ای جلوه تو زینت میدان وجود
از سرو تو آراسته بستان وجود
درکعبه عشق تو رسیدن نتوان
زان پیش که طی شود بیابان وجود
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
ای درد تو خوشتر از حیات جاوید
در عهد غمت کساد بازار نوید
در نیمه ره گلشن وصلت مانده ست
از بسکه خلیده خار در پای امید
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
از دست تو خون ز چشم احباب چکد
وز هر مژه در غمت می ناب چکد
در کوی تو بسکه خون دل ریخته اند
گر خاک بیفشرند خوناب چکد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
از لعل لب تو باده تاب چکد
وز دست غم تو خون احباب چکد
جز در رخ صبر سوز مهر تو که دید
آتش که بیفشرند ازو آب چکد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
بی عشق تو فضل ها و بالم باشد
با تو همه نقص ها کمالم باشد
یک پرتو اندیشه غم می خواهم
تا زینت خانه خیالم باشد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
با خون جگر خاک دل آمیخته باد
جان من و خاک غم به هم بیخته باد
دل خون مرا بریخت کز تیغ غمت
بر خاک عدم خون دلم ریخته باد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۰
بی عشق سرشکم آتش تیز نبود
بی درد رگم نشتر خونریز نبود
کوس طرب از دولت غم کوفت دلم
ورنه دل من خسروپرویز نبود
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۴
جز درد تو جان ما تمنا نکند
خود درد ترا کسی مداوا نکند
ما زار غمت به کس نگوئیم اگر
بوی جگر سوخته رسوانکند
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
جان چیست که گویمت بقربان توباد
یاسر فدای پای یکران تو باد
گر سینه ما زخم ترا لایق هست
کردیم بهل که وقف پیکان توباد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۶
جان غاشیه غم تو بردوشش باد
درد تو روان من در آغوشش باد
جز وصل تو آرزو گر اندیشه کند
رسم و ره اندیشه فراموشش باد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
جان بی تو چو هیزم اندر آتش سوزد
صبر از تو چو عقل از می بیغش سوزد
وین بوالعجبی شنو که در کوره عشق
چون خس که در افتد اندر آتش سوزد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
در عشق تو دل بخون من بازی کرد
با چرخ به کینم غمت انبازی کرد
کار دل من عشق تو گفتم سازد
او نیز چو دور چرخ ناسازی کرد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
در عهد غمت دل چه جوانیها کرد
از خون جگر چه عیش رانیها کرد
جان را هوس گران رکابیها بود
عشق آمد و خوش سبک عنانیها کرد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
در غیر دلم غم تو مأوا نکند
در خانه دل بجز تو کس جا نکند
خواهم بتو مشغول چنان این دل را
کز عشق تو باد تو نیز پروا نکند
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
در گلشن ما سمن مغیلان آید
وز ابر غم تو قطره طوفان آید
ما را ز تو بسکه در درون پیکار است
از دیده بجای اشک پیکان آید
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
زین باده که دل زجام غیرت نوشید
خون درتن من چو باده در خم جوشید
گفتم که به صبر از تو نهان دارم لیک
آتش به گیاه خشک نتوان پوشید