عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
مجنون که ز جان برای جانان بگذشت
جانرا آخر سپرد در دامن دشت
میگشت همیشه بر زبانش لیلی
لیلی میگفت تا زبانش میگشت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
دیشب که مرا بصحبت یار گذشت
در جرگ رقیبان دل آزار گذشت
وصلی که مرا از پس عمری رو داد
وآن نیز بکام دل اغیار گذشت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹ - این رباعی دارای صنعت رد عجز علی‌الصدر است
مجنون بهوای کوی لیلی در دشت
در دشت بجستجوی لیلی میگشت
میگشت همیشه بر زبانش لیلی
لیلی میگفت تا زبانش میگشت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
ما را که بود چه در بخار او چه بلخ
از حسرت شیرین دهنان کامی تلخ
بی‌ماه وشی خوش نبود عمر چه سود
کز غره هزار ماه آریم بسلخ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
آنم که بود بدامن صحرا باد
تا ره سپرد بکوه پیچد فریاد
سرگشته چنان بکوه و دشتم بیتو
کز لیلی مجنون وز شیرین فرهاد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
گفتم ز غمت عاشق حیران میرد
گفتا بگذار تا بحرمان میرد
سیراب بسر چشمه ندارد آری
از تشنه خبر که در بیابان میرد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
از کوی غم تو سینه ریشان رفتند
یک یک ز جفای جورکیشان رفتند
گفتی که بگو چگونه ایشان رفتند
جمع آمده بودند پریشان رفتند
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
هر دم ز بتی بداغ می‌باید بود
سرمست ز یک ایاغ می‌باید بود
سرگشته هر شمع نمی‌باید بود
پروانه یک چراغ می‌باید بود
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
غمگین تور است از طرب غم خوشتر
بر ماتمیت ز سوز ماتم خوشتر
از تست چو درد و داغ در جان و دلم
دردم ز دوا داغ ز مرهم خوشتر
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
آن در مسجد که جسته‌ام حق ز نماز
وین گوشه‌نشین که گشته‌ام محرم راز
اینها همه دام و مکر و تزویر بود
جز می مخور و بغیر معشوق مباز
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۶
از عشق فتد بخرمن صبر آتش
بارد عوض آب از این ابر آتش
برقیست محبت که ازو افتاده است
در جان مسلمان و دل گبر آتش
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
پیوسته دلم کباب میخواهد عشق
دایم چشمم پرآب میخواهد عشق
ویران‌تر از آنچه گوئیم کرد و هنوز
زین بیشترم خراب میخواهد عشق
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
امروز نکرده است اندیشه عشق
جا در دل من چو در گلم ریشه عشق
از باده نداشت رنگ پیمان نه حسن
روزی که شدم مست من از شیشه عشق
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۹
بس رشته جانها که گسستی ای عشق
بس شیشه دلها که شکستی ایعشق
دست همه را به پشت بستی ای عشق
دستی ایعشق و پشت دستی ایعشق
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
تنها نه زمین ز صید گاهت گلرنگ
از خون دل منست چون عرصه جنگ
صد مرغ دل از تیغ جفایت بر خاک
افتاده بسان طایر خورده خدنگ
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
کی دور ز آستانه‌ات می‌گردم
گر تیر زنی نشانه‌ات می‌گردم
هر شام چو پروانه شمع فانوس
تا صبح به گرد خانه‌ات می‌گردم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۷
عمریست که مهر دلفروزی دارم
در دل‌سوزی و طرفه‌سوزی دارم
از خال سیاهی و خط مشکینی
تاریک شبی و طرفه‌روزی دارم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۰
اکنون نه ز نخل عشق برخورداریم
وز دیده برنگ شمع آتش باریم
در کوره غم بسان آتش‌کاران
ما سوخته و برشته این کاریم
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۸
از عشق بتی شور چو قلزم میکن
میکن شور و نهان ز مردم میکن
ظاهر بحرم میرو و میگردان راه
از کعبه به بتخانه و پی گم میکن
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
طفلی که چو اشک لاله‌گون دل من
در جوش ازو بود درون دل من
با آنکه جگرگوشه مردم باشد
پرورده چو اشک من بخون دل من