عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۹
دل چون دل من غم زده نتواند بود
صد واقعه بر هم زده نتواند بود
تا شربت عالم نشود خونابه
قوت من ماتم زده نتواند بود
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱۲
کس را چه خبر ز آهِ دلسوزِ دلم
وز واقعهٔ قیامت افروزِ دلم
امروز چنانم که به فردا نرسم
فردای قیامت است امروزِ دلم
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱۶
اندیشهٔ عالمی مرا افتادست
هر جاکه فتد غمی مرا افتادست
چون خوش دارم دلت که تا جان دارم
تنها همه ماتمی مرا افتادست
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱۷
هر لحظه دل و جان به غمی تازه درند
آواره شده به عالمی تازه درند
گر باشد یک غمم چه غم باشد ازان
یک یک جزوم به ماتمی تازه درند
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱۸
برخاست دلم چنانکه در غم بنشست
وز شیوهٔ جست و جوی عالم بنشست
از درد دلم یکی بگفتم به جهان
ذرات جهان جمله به ماتم بنشست
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۲۰
در پیشِ نظر این همه میغم ز چه خاست
وین رهگذرِ تیز چو تیغم ز چه خاست
دردا و دریغا که نمیدانم هیچ
کاین چندینی درد ودریغم ز چه خاست
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۲۱
دردی که مرا در دل بی درمان است
یک ذرّه ز دل کم نشود تا جان است
گر دردِ دلِ خلقِ جهان جمع کنند
دردِ دلِ من یک شبه صد چندان است
عطار نیشابوری : باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۲۴
چون هست غمت غمی دگر حاجت نیست
با خون دلم خون جگر حاجت نیست
گفتم که هزار نوحه گر بنشانم
ماتم زده را به نوحه گر حاجت نیست
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۷
آن رفت که گفتمی من از زهد سخن
اکنون من و دَردِ نو و دُردی کهن
دی سر و بُنِ صومعهٔ دین بودم
و امروز به میخانه شدم بی سر و بن
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۱۶
زین دَرد که جز غصهٔ جان میندهد
جز دُردِ قلندری امان میندهد
آن آه به صدق کز قلندر خیزد
در صومعه هیچ کس نشان میندهد
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۴۰
چون گل بشکفت ساعتی برخیزیم
بر شادی می، ز دست غم بگریزیم
باشد که بهار دیگر ای هم نفسان
گل میریزد ز بار و ما میریزیم
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۶۰
زان آتشِ تر که خیمه برکِشت زنند
شاید که درین دل چو انگشت زنند
تا از سر درد گِل کنم خاک ز اشک
زان پیش که از کالبدم خشت زنند
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۶۵
این نوحه که از چنگ کنون میآید
تا کی گویی که بوی خون میآید
وین نالهٔ زارِ نای در وقت بهار
گوئی که ز گور من برون میآید
عطار نیشابوری : باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات
شمارهٔ ۷۰
دل در غم همدمی بفرسود و نیافت
میجست مراد و مینیاسود و نیافت
فرمان بر و باده خور که عمری است که دل
در آرزوی چنین دمی بود و نیافت
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۱
گل گفت: که گه زخم زند صد خارم
گه باد به خاک ره فشاند خوارم
گه مردِ گلابگر بر آتش نهدم
آخر منِ غم کش چه جنایت دارم
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۲
گل گفت: مرا خون جگر خواهد ریخت
بر خاک رهم کنار زر خواهد ریخت
ای ابر! بیا و آب زن بر رویم
کآبِ رخ من گلابگر خواهد ریخت
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۶
گل گفت: کسم هیچ فسون مینکند
درمان من غرقه به خون مینکند
زین پای که من بر سر آتش دارم
کس خار گلابگر برون مینکند
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۷
گل گفت: گلابگر چو تابم ببرد
در زیرِ جُلَیلِ غنچه خوابم ببرد
من میشکفم گلابگر میآید
تا بر سرِ آتش همه آبم ببرد
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۹
گل گفت: منم فتاده صد کار امروز
در آتش و خون مانده گرفتار امروز
چه بر سر آتشم نشانید آخر
در پای تمامست مرا خار امروز
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۳۹
گرچه گل تر درآمدن سر تیز است
چه سود که در وقت شدن خونریز است
تاروی نمود گل همی پشت بداد
دردا که وصال گل فراق آمیز است