عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٠
عطا میخواست از من ماهرویی
بگفتم جان ز بهر تست ما را
ولی باید ز فرمان سر نتابی
که این معنی بود قلب عطا را
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶
یک دو سیمین تن و یاری دو سه چاریم بهم
خورده هر روز منی پنج شش از باده ناب
هفته ئی مجلس ما طعنه زن هشت بهشت
بود و امروز تهی گشت صراحی ز شراب
ای تو در طاق نه ابروی فلک جفت کرم
وقت ما را بمنی ده می گلگون دریاب
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ١٣٠
شنیدم صفات تو عاشق شدم
ندیده بدیده رخ فرخت
بیاد تو برخاست صبر از دلم
چها خیزد آیا چو بیند رخت
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٠٧
اتفاقم شب دوشین بوثاقی افتاد
کاندرو بود حریفی صنمی حور نژاد
من و او بر صفت وامق و عذرا با هم
کرده از اول شب خلوت و عشرت بنیاد
ناگه آن چارده شب ماه بتم را در سر
هوس باختن یک ندبی نرد افتاد
مهره از کیسه برون کرد و بگسترد بساط
پنج تا خصل باوستادی خود طرحم داد
کعبتین را چو بمالید بسیمین کف دست
از دل طاسک پولاد برآمد فریاد
وه که در بازی فارد چه ظرافتها کرد
ذوق آنم نرود در همه عمر از یاد
من چو نقد دل و جانرا بنهادم پیشش
او زلب یکدو سه تا بوسه گروگان بنهاد
ده هزارش حیل و مکر بهر باختنی
بیشمارش نکت و غمز بهر نطق گشاد
گفتمش گر تو اشارت کنی امشب فردا
خانه گیرم بسر کوی تو ایحور نژاد
گفت سهل است ترا بر سر و چشمم جایست
گفتم ایماه خدا عمر طویلت بدهاد
در سبکباری منصوبه ندیدم مثلش
در همه عرصه آفاق ندیم و استاد
تا بدان دم که بزد داو و تمامی وا برد
کافرین بر هنر و بازو و بر دستش باد
مدتی بود که تا ابن یمین بود ملول
شب دوشین گره بسته ز کارش بگشاد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٨٠
دمی نمیگذرد کاین دل کباب مرا
زمانه زاتش هجران کبابتر نکند
همیشه ساغر چشمم پر آب باشد لیک
نمیرود نفسی تا پر آبتر نکند
خراب شد دل و جانم ز محنت ایام
هنوز نیکم اگر ز این خرابتر نکند
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٣۴۴
گر تو یادم کنی و ور نکنی
من ز اخلاص کم نخواهم کرد
دسترس نیستم ببد عهدی
ور بود نیز هم نخواهد کرد
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴١٢
پیرمردی زنی جوان می‌خواست
گفتمش ترک این هوس خوش‌تر
زآنکه از عمر جاودان با پیر
با جوانیش یک نفس خوش‌تر
گرچه مرغند جمله مرغان لیک
جنس با جنس هم‌قفس خوش‌تر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٠۶
گر بانگورست مایل خاطر ابن یمین
عرضه دارم شمه ئی گر زانکه داری باورش
پیش ازین معشوقه بودی دختر رز بنده را
گشت پیدا حالتی کاندر گذشتم از سرش
اینزمان چون شد ز ترشی دختر رز منزوی
هر زمان بریاد دختر میزنم بر مادرش
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٢۶
زمن نا مناسب بود اینزمان
نشستن ببزم طرب با حریف
ولیک ار بود خلوتی دلپذیر
می از دست سیمین عذاری ظریف
به پیری اگر باشدم آرزو
نیاید شگفتم ز طبع لطیف
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۵٣
دیدم پریر ساده غلام بخارئیی
زیبا و دلفریب و نکو فعل و خوب قول
چشمم بر اوفتاد طمع کردم اندرو
سرپوش بردم از سر خوان بی هراس و هول
گفتم بغیر بوسه دهی هیچ دیگرم
بشنید و خوش برآمد و خندید و گفت هول
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۵۴
دو هفته مه روزه چون رخ نمود
بدو گفتم از من مبادی بحل
من از فربهی تو لاغر شدم
که بادی بزودی گرفتار سل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٨١
بهفته ئی که جدا گشته ام ز خدمت تو
مپرس کز غم تو حال بر چه سان دارم
منم که بر رخ چون شنبلید دور از تو
ز نرگس آب بقم روز و شب روان دارم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٩٠
پیام داد بکس کیر اژدها پیکر
که ای کشیده بعمر دراز آزارم
توئیکه جز در تو کهف خود نمیدانم
در آنزمان که بسختی همی رسد کارم
جواب دادش و گفتا چه سخت دل یاری
بیا که جز تو کسی نیست مونس غارم
ولی تمامت عضوم خدای سنگ کناد
بغیر باد گر از عشق تو بکف دارم
فرو چکد سبکت آب شرم از دیده
گر آنچه در پس من کرده ئی بپیش آرم
هوای من به پس پشت اگر چه افکندی
هنوز من حق صحبت زیاد نگذارم
ز روزگار وصالت چو یاد میآرم
هزار قطره خونین ز دیده میبارم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٩٨
حال خود بر جمال دین سنقر
یک رهی عرض کردم و رفتم
چون امیدم روا نشد غرضش
هم ز خود قرض کردم و رفتم
در وجودش نبود فایده ئی
عدمش فرض کردم و رفتم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٠۴
روزی گذر فتاد مرا از قضای چرخ
برمنزلی که بار بوددر او یار همدمم
یاد آمدم ز عهد و وفای قدیم او
جائیکه او نهاد بصدق و صفا قدم
باریدم آب دیده و گفتم بسوز دل
کایام خرمی شد و آن زمان غم
بیتو چو تون و تنجه نماید بچشم من
گر بگذرم بروضه رضوان و برارم
گر بیتو زندگی بودم مدتی دراز
دانم که در ریاض طرب کمترک چرم
حقا که بنده ابن یمین را در آرزوت
بر عمر مانده از پس تو هست صدندم
اما همی دهد دل خود را تسلیی
کان چون گذشت بگذرد این روز نیز هم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٠۶
زینسان که دور مانده ز یاران جانی ام
مردن هزار بار به از زندگانی ام
ایچرخ بیوفا چه شود گر ز روی مهر
بار دکر بآن مه تابان رسانی ام
ای بخت اگر بخاک درش جادهی مرا
بر مسند سعادت و دولت نشانی ام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٢٠
فراق حضرت گردونجناب سرور عهد
مرا چو فرقت روح از تنست و نور از چشم
گرم ز چشم رود نور و جان ز تن شاید
چو گشت طلعت جان پرور تو دور از چشم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٣٧
یمین دولت و دین ای یگانه دو جهان
سه چار یار بکنجی فتاده مخموریم
ز بهر پنج منی می بشش جهه گشتیم
نیافتیم از آن دردمند و رنجوریم
شدست تفته دل ما چو هفت دوزخ از آن
گز آستانه چون هشت جنتت دوریم
ز مجلس تو که از نه فلک فزونست بجاه
امیدوار بده من شراب انگوریم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٣١
مرا چون خار غم در دل شکست از مهر گلرویان
نهادم سر ازین حسرت بنفشه وار بر زانو
ولی نیک و بد گردون چو گردانست میگویم
عسی الایام ان یرجعن یوما کالذی کانوا
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧٣٩
ای نسیمی ز لبت معجزه روح الله
صفت حسن تو گردان چو زبان در افواه
یوسف حسنی و این طرفه که در موکب تو
چون سلیمان بود از لشکر جان خیل و سپاه
بلطافت خط چون خضر وشت کمتر نیست
کز لب چشمه حیوان بدمد مهر گیاه
بجز از سبزه خط و گل رخسار ترا
من ندیدم که بود قوس قزح هاله ماه
تا کی آخر دل عشاق ربائی بستم
چون نداری دل یک کس بهمه عمر نگاه
لیک در وصف نیاید که چه شکرست مرا
از خیال تو که بر چشم رهی دارد راه
هیچ دانی ز چه آئینه مه زنگ گرفت
ز آنکه هر شب بفلک میبرم از هجر تو آه
امشب از دوش گذشتست مرا اشک روان
بصفت راست نیاید بلغ السیل ذباه
گر چه از عین عنایت بسوی ابن یمین
نکنی ای مه تابان همه عمر نگاه
دوش پنهان ز تو همخانه من بود خیال
چون برآورد سر از خوابش امروز بگاه
گفتمش خیز صبوحی کن و اندیشه مکن
که کند عفو خداوند جهان غرق گناه
گفت با طاعت قطب ملک افضل را
بر چنین معصیتی می نتوان کرد اکراه
در دریای حقیقت گهر کان یقین
سر اخوان صفا شیخ جهان فضل الله