عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : قطعات
شمارهٔ ۴۵ - قطعه
ای مژه و غمزه ات، صفدر صاحب قران
خود شکافد به تیغ، درع دَرَد با سنان
منّت سرو قدت، فصل بهار خطت
بار نهد بر زمین، ناز کند بر زمان
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲
ای چشم و چراغ دل غم دیدهٔ ما
در راه تو خاک شد دل و دیدهٔ ما
هجران تو بود، گفتمت تا دانی
تاراجگر بساط برچیدهٔ ما
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴
کردی دلم از حسن گلوسوز کباب
نه پرتو لطف دیده نه برق عتاب
خواهیم به عشق، نیم بسمل شده ماند
کز گرمی خون ماست، شمشیر تو آب
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶
ای مطرب عاشقان نوای تو کجاست؟
ای ساقی جان آب بقای توکجاست؟
گیرم دل ما از نظر افتادهٔ توست
گیرایی مژگان رسای تو کجاست؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
دل گم شده است، سینه پردازی هست
جان سوخته است، جلوهٔ نازی هست
زخمی نشود شکار، بی شست وخدنگ
خونین جگریم، ناوک اندازی هست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
از دیده به دیده، ناوک اندازی هست
از سینه به سینه، قاصد رازی هست
خوانده ام رقم دفتر دلها، این بود
ما کارگهیم، کارپردازی هست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
آن غنچه که نشکفد به گلشن لب ماست
کامی که روا نمی شود مطلب ماست
در عشق دو چیز است که پایانش نیست
اول سر زلف یار و آخر شب ماست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
از داغ فراق سینه ام جوشان است
هوش من شوریده ز مدهوشان است
در بزم تو، شمع گوید احوال مرا
این چرب زبان وکیل خاموشان است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
ای ساقی عاشقان، می ناب کجاست؟
ای خضره ره سوختگان، آب کجاست؟
عمریست که بی تو تشنهٔ خون خودم
آن خنجر مژگان سیه تاب کجاست؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
ساقی، قدحی که دور گلزار گذشت
مطرب، غزلی که وقت گفتارگذشت
ای همنفس، از بهر دل زار بگو
افسانهٔ آن شبی که با یارگذشت
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
غمنامهٔ ما خواند و جوابی ننوشت
از لطف گذشتیم و عتابی ننوشت
خاطر به امید ستمش خوش می بود
بی رحم، خراجی به خرابی ننوشت
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
یار آینه حسن دلارای خود است
یک دیدهٔ محو، در تماشای خود است
این حسنِ غیور برنمی تابد غیر
موسی و عصا و طور سینای خود است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
داغم به دل از دو گوهر نایاب است
کز وی جگرم کباب و دل در تاب است
می گویم اگر تاب شنیدن داری
فقدان شباب و فرقت احباب است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
از حرف وداع، دیده جیحون شد و رفت
هوش از سر سودا زده مجنون شد و رفت
تن شعله کشید و دود آهی برخاست
دل خون شد و خون ز دیده بیرون شد و رفت
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
ای تیره شب فراق، پایان وقت است
ای صبح بکش سر از گریبان، وقت است
خون شد دل سنگ از اثر نالهٔ ما
ای زمزمهٔ مرغ سحر خوان، وقت است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
دردا که دری نسفته می باید رفت
راز دل خود نگفته می باید رفت
می باید داد، جان شیرین بی تو
تلخی ز تو ناشنفته می باید رفت
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
از روی تو شمع سان نگاهم همه سوخت
وز گرمی خویت اشک و آهم همه سوخت
دامان از اشک سبزه زاری شده بود
برقی بدرخشید و گیاهم همه سوخت
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
دیوانه دلم، یارِِ دل آسایی نیست
شوریده سرم دامن صحرایی نیست
لحن داوود و حسن یوسف، خوار است
گوش شنوا و چشم بینایی نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
دانی که به من در غمت آیا چه گذشت؟
بر سر چون شمع، بی تو شبها چه گذشت؟
از درد فراق، ما ز خود بی خبریم
آیا خبرت هست که بر ما چه گذشت؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
از حوصلهٔ صبر، غمت بیرون است
هر لحظه دل از فراق، دیگرگون است
با دیده چه سازیم که چون شب باز است؟
از شوق چه گوییم که روزافزون است