عبارات مورد جستجو در ۵۴۵۲ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۹
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۴
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۸
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۳
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۰
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۴
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۵
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۸
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۹
سیف فرغانی : رباعیات
شمارهٔ ۷
ابن حسام خوسفی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۷
من مرغ آشیانه قسدم به دام تو
ز آرامگه رمیده و یک چند رام تو
ای ساکنان کوی ترا چشم روشنی
از خاک آستانه عرش احترام تو
روح ملک به جبهه بساید هزار بار
خاکی که بر کشند برو نقش نام تو
زنده شود به بوی تو عظم رمیم من
بر خاکم ار رسد قدم خوشخرام تو
روی تو روز روشن و زلفت شب سیاه
فرخنده باد روز و شب و صبح وشام تو
خوش می کشد به دایره خط زمرُّدی
برگرد شکَّرت لب یاقوت فام تو
تا نسخ کرد ثلث عذارت خط غبار
نصفی خسوف یافت ز ماه تمام تو
باشد صباح دور قیامت صبوح من
آن شب که جرعه ای بدهندم ز جام تو
ابن حسام باده ی گلگون من ز دست
پاینده باد عشرت شرب مدام تو
ز آرامگه رمیده و یک چند رام تو
ای ساکنان کوی ترا چشم روشنی
از خاک آستانه عرش احترام تو
روح ملک به جبهه بساید هزار بار
خاکی که بر کشند برو نقش نام تو
زنده شود به بوی تو عظم رمیم من
بر خاکم ار رسد قدم خوشخرام تو
روی تو روز روشن و زلفت شب سیاه
فرخنده باد روز و شب و صبح وشام تو
خوش می کشد به دایره خط زمرُّدی
برگرد شکَّرت لب یاقوت فام تو
تا نسخ کرد ثلث عذارت خط غبار
نصفی خسوف یافت ز ماه تمام تو
باشد صباح دور قیامت صبوح من
آن شب که جرعه ای بدهندم ز جام تو
ابن حسام باده ی گلگون من ز دست
پاینده باد عشرت شرب مدام تو
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۹
مولوی : المجلس الاوّل
الحمدلله صانع العالم بغير آلة
الحمدلله صانع العالم بغير آلة، العالم بکل خطرةٍ و قطرةٍ و قالةٍ و حالةٍ، المنزّه عن کل صفةٍ ینطرقّ الیها جواز و استحاله الملک فلیس لأحدٍ أن یُخالَّف حکَّمه و مثاله، اشعر بالهیته و اضح الدّلاله و شهد بوحدانیتّه نظر العقل اذا صادف سداده و اعتداله غلبت قدرته قدرة کل مخلوق و احتیاله وقضت ارادته ارادة کل مصنوع و ماله و وفّق شخصاً فانجح سعیه و اصلح باله و کشف حجاب الشبهة عن سرّه لیشاهد جلاله و خذل شخصاً فاورده موارد الحيره و الجهاله وضیعّ وقته فاحبط اعماله و حرمّه لطفه و اکرامه و افضاله. بعث محمداً علیه السلام باللواء المنشور و الحسام المشهور لیخلصّ الخلق من ورطات الهلک و الثبور و یا » اطلع شمس نبوته محفوفةً برهط کالبدور، و انزل علی قلبه کتاباً شافیاً للقلوب یضیء اضاءة النور ارسله الی الحق و هم علی الباطل « ایها الناس قد جائتکم موعظه من ربکم و شفاء لما فی الصدور مطبقون عمی و هم لایبصرون، صم و هم لایسمعون بکم و هم لاینطقون ایعبدون من دون اللّه مالا یخلق شیئاً و هم یخلقون، فشقی بتکذیبه المکذبّون و سعد بتصدیقه المصدقون صلی الله علیه و علی آله و اصحابه خصوصاً علی ابی بکر الصدیق التقی و علی عمر الفاروق النقی و علی عثمان ذی النورین الزکّی و علی علّی المرتضی الوفی و علی سائر المهاجرین و الانصار و سلم تسلیماً کثيراً کثيراً.
مولوی : المجلس الثانی
من فوائده رزقنا الله من موائده
الحمدلله الذی اﻟﻒ بين عجائب الفطر، الغالب علی الکون بما قضی و قدر قسم المواهب علی البشرنافذ مشیتّه و انقاد کل جبار فی زمام الذل بحسن تقدیره و استکان کل کائن فی میادین صنعه و تدبيره احمده و الحمد مدعاه لزواید نعمه و اشکره و الشکر مستزید لغرائب کرمه، و اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له و اشهد ان محمداً رسول الله الملک الخلاق المبعوث الی مکارم الاخلاق الباعث بحسن العمل، الناهی عن اتباع الهوی و الزلل صلی الله علیه و علی آله و اصحابه و ازواجه الطیبين الطاهرین و سلم تسلیماً کثيراً.
مولوی : المجلس الثالث
من کلامه افاض الله علینا عمیم انعامه
الحمدلله المتوحد بالکبریاء المتفرد بخلق الاشیاء، مولج الضیاء فی الظلام و الظلام فی الضیاء محیی الاموات و ممیت الاحیاء، تعزز بالمجد و الثناء و تعالی عن الزوال و الفناء، قدمه منزه عن تقدیر الابتداء و بقاؤه مقدس عن توهم الانتهاء، غرقت فی بحار سرمدیته عقول العقلا و برقت فی وصف صمدیته علوم العلماء و نشهد ان لا اله الا الله و نشهد ان محمداً عبده و رسوله، سید الانبیاء و امام الاتقیاء و شفیع الأمة یوم الجزاء و خير من عرج به الی السماء الی محل الکرامه و الاصطفاء صلی الله علیه و علی آله و اصحابه خصوصاً: علی ابی بکر الصدیق، معدن الصدق و الوفاء و علی عمربن الخطاب الفاروق بين الحق و المراء و علی عثمان ذی النورین ذی الحلم و الحیاء و علی علی بن ابیطالب صاحب السیف و السخاء و علی جمیع المهاجرین و الانصار و الامناء و سلم تسلیما وکثيراً.
رشیدالدین وطواط : قصاید
شمارهٔ ۴ - د رمدح شمس الدین ابوالفتح محمد بن علی وزیر
ای صورت سیادت و ای مایهٔ سخا
بر تو بی نفاق و عطای تو بی ریا
از طبع تو فروخته شد آیت هنر
وز کف تو فراخه شد رأیت سخا
چرخ از مناقب تو ستاند همی علو
ابر از شمایل تو ستاند همی صفا
آنجا که بخشش تو ، همه سود بی زیان
و آنجا که کوشش تو ، همه خوف بی رجا
مأخوذ فتنه را زمساعی تو نجات
بیمار فاقه را زایادی تو شفا
با امر و نهی تو نزند دم همی قدر
امر روان تو چو شهاب است بی مضا
از نور رأی تو فلک ملک مرا فروغ
وز فیض کف تو شجر جود را نما
امر تو در ممالک عالم شده روان
کام تو بر خلایق گیتی شده روا
ای شمس دین ، تویی که بسعی تو باز بست
ایزد نظام و مصلحت دین مصطفا
آنی که هست طبع تو پیرایهٔ کرم
و آنی که هست ذات تو سرمایه حیا
از جاه تست دیدهٔ تأیید را بصر
وز سعی تست قالب اقبال را بقا
در عفو همچو آبی و در خشم همچو نار
در حلم همچو خاکی و در لطف چون هوا
در دولت تو طایر بخل و عنا و ظلم
از دیدها نهفه چو سیمرغ و کیمیا
فرسوده در مشقت و آسوده در نعم
از عنف و لطف تو دل اعدا و اولیا
احرار دهر کرده بر آثار تو مدیح
و اجرام چرخ داده باحکام تو رضا
گردی که بر هوا شود از سم مرکبت
در چشم اختران کشدش چرخ توتیا
کرده سیاست تو و داده نوال تو
بد خواه را سزا و نکو خواه را جزا
فرزانگان بخدمت تو جسته اتصال
و آزادگان بحضرت تو کرده التجا
از لفظ مکرمات تو روزی هزار بار
با فر و با مهابت و با نور و ضیا
چون چشمه بهشتی و چون روضهٔ بهشت
لفظ در عذوبت و طبع تو در ذکا
قس بن ساعده بر تو طالب هنر
معن بن زایده بر تو سایل عطا
عبدالحمید پیش عبارات تو هدر
ابن العمید پیش رسالت تو هبا
در پیش خط تو، که بود مقلة البصر
خطهای ابن مقله را نبود رونق و بها
وقت سخن عطارد چیره سخن بود
همچون هلال یک شبه در پیش تو دوتا
یک کس در اختلال نماندست و اعتزال
از سعی های خوب تو در ملک پادشا
تا لعل چون حجر نشود ،شهد چون شرنک
تا ماه چون سها نبود ، صبح چون مسا
بادا ولی صدر تو در روضهٔ طرب !
بادا عدوی جاه تو در قبضهٔ فنا!
جاه تو بر تضاید و امر تو بی خلل
عز تو بر تواتر و عمر تو با بقا
مقبول از تو طاعت خالق ، رضای خلق
در آجلت مصوبت و در آجلت ثنا
بر تو بی نفاق و عطای تو بی ریا
از طبع تو فروخته شد آیت هنر
وز کف تو فراخه شد رأیت سخا
چرخ از مناقب تو ستاند همی علو
ابر از شمایل تو ستاند همی صفا
آنجا که بخشش تو ، همه سود بی زیان
و آنجا که کوشش تو ، همه خوف بی رجا
مأخوذ فتنه را زمساعی تو نجات
بیمار فاقه را زایادی تو شفا
با امر و نهی تو نزند دم همی قدر
امر روان تو چو شهاب است بی مضا
از نور رأی تو فلک ملک مرا فروغ
وز فیض کف تو شجر جود را نما
امر تو در ممالک عالم شده روان
کام تو بر خلایق گیتی شده روا
ای شمس دین ، تویی که بسعی تو باز بست
ایزد نظام و مصلحت دین مصطفا
آنی که هست طبع تو پیرایهٔ کرم
و آنی که هست ذات تو سرمایه حیا
از جاه تست دیدهٔ تأیید را بصر
وز سعی تست قالب اقبال را بقا
در عفو همچو آبی و در خشم همچو نار
در حلم همچو خاکی و در لطف چون هوا
در دولت تو طایر بخل و عنا و ظلم
از دیدها نهفه چو سیمرغ و کیمیا
فرسوده در مشقت و آسوده در نعم
از عنف و لطف تو دل اعدا و اولیا
احرار دهر کرده بر آثار تو مدیح
و اجرام چرخ داده باحکام تو رضا
گردی که بر هوا شود از سم مرکبت
در چشم اختران کشدش چرخ توتیا
کرده سیاست تو و داده نوال تو
بد خواه را سزا و نکو خواه را جزا
فرزانگان بخدمت تو جسته اتصال
و آزادگان بحضرت تو کرده التجا
از لفظ مکرمات تو روزی هزار بار
با فر و با مهابت و با نور و ضیا
چون چشمه بهشتی و چون روضهٔ بهشت
لفظ در عذوبت و طبع تو در ذکا
قس بن ساعده بر تو طالب هنر
معن بن زایده بر تو سایل عطا
عبدالحمید پیش عبارات تو هدر
ابن العمید پیش رسالت تو هبا
در پیش خط تو، که بود مقلة البصر
خطهای ابن مقله را نبود رونق و بها
وقت سخن عطارد چیره سخن بود
همچون هلال یک شبه در پیش تو دوتا
یک کس در اختلال نماندست و اعتزال
از سعی های خوب تو در ملک پادشا
تا لعل چون حجر نشود ،شهد چون شرنک
تا ماه چون سها نبود ، صبح چون مسا
بادا ولی صدر تو در روضهٔ طرب !
بادا عدوی جاه تو در قبضهٔ فنا!
جاه تو بر تضاید و امر تو بی خلل
عز تو بر تواتر و عمر تو با بقا
مقبول از تو طاعت خالق ، رضای خلق
در آجلت مصوبت و در آجلت ثنا