عبارات مورد جستجو در ۳۴۴۱ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : غزلیات ترکی
غزل شمارهٔ ۱۷
بیزنه ایمدی ذره تک جولانه گلمیشلر دنوز
آفتاب عشق ایلن دورانه گلمیشلر دنوز
گون گیچر مکدور حسابی شاهد، اگریلیخ ایچون
دوغرولیغدان، بیز بوگون دیوانه گلمیشلر دنوز
سانه روز باران رحمت گر قلیج گوگدن یاقار
قوچ کیمی قربان ایچون میدانه گلمیشلر دنوز
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳
گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را
رفته رفته طاق نسیان می کند محراب را
از شبیخون حوادث عشقبازان غافلند
می کند خون در جگر صید حرم قصاب را
سیر چشمان خیال از فکر وصل آسوده اند
می گزد می شیرمست پرتو مهتاب را
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۹
بی نگاه من نشد در عشق معشوقی تمام
صحبت فرهاد آدم کرد سنگ خاره را
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۸
بلبل به ثنای تو گشوده است زبان را
گل غنچه به پابوس تو کرده است دهان را
در بندگی قامت موزون تو بسته است
هر فاخته از طوق کمر سرو روان را
هر شاخ گل آماده به نظاره رویت
از غنچه و شبنم دل و چشم نگران را
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۵
(از رحم بر زمین نزد آسمان مرا
دارد بپا برای نشان این کمان مرا)
(چون سرو و بید سایه من دام عشرت است
هر چند میوه نیست درین بوستان مرا)
(از وصل گل مرا چه تمتع، که شرم عشق
دارد چو بیضه در بغل آشیان مرا)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۷۲
سبزه خط تو راه دل آگاه زده است
این چه خضرست ندانم که مرا راه زده است
راهزن نیست در آن دشت که من سیارم
تا برون رفته ام از راه، مرا راه زده است
دامن پاک بود شرط هم آغوشی حسن
گل شبنم زده را ره به گریبانش نیست
گر چنین افسون غفلت پنبه در گوشم نهد
کاسه سر را خطر از خواب سنگین من است
(داغ دارد بلبلان را شعله آواز من
شاخ گل در خون ز مصرع های رنگین من است)
(گر چه مرجان پنجه با دریای خونین می زند
کی حریف پنجه دریای خونین من است؟)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۴
هر کس طمع روی دل از مردم خس داشت
امید شکرخند گل از چاک قفس داشت
هر کس که درین دایره از ناموران شد
مانند نگین چشم به دست همه کس داشت
برگشت ز لب جان به تن خسته دگربار
تا روی تو آیینه مرا پیش نفس داشت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۴
خال تو ریشه در شکرستان دوانده است
در خط سبز، شهپر طوطی رسانده است
جز خط دل سیه که مبیناد روز خوش
بر شمع آفتاب که دامن فشانده است؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۵
دل بی خیال طایر شهپر بریده است
بی فکر روح پای به دامن کشیده است
معیار آرمیدگی مجلس است شمع
تا دل بجاست وضع جهان آرمیده است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۹
(در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست
در چشم ما غنودگیی هست، خواب نیست)
(از روی گرم عشق به جوش است خون خاک
هر چند لعل را خبر از آفتاب نیست)
(دست تهی گره نگشاید ز کار خویش
در حق خود دعای گدا مستجاب نیست)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۸۰
از وصل، ملال دل خرم نمکین است
در دامن گل گریه شبنم نمکین است
بی چاشنیی نیست شکرخنده شادی
اما روش گریه ماتم نمکین است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۹۷
وقت شد تا لشکر خط ماه تا ماهی کشد
ماجرای دل به زلف او به کوتاهی کشد
هر کجا حرفی ازان چاک گریبان بگذرد
قصه پپراهن یوسف به کوتاهی کشد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۳
پنبه از بی طالعی ناخن به داغم می زند
پرده فانوس، دامن بر چراغم می زند
عشقبازان را نسیم زلف می آرد به رقص
بوی گل بیهوده خود را بر دماغم می زند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۷
گه لب لعلش دهد دشنام و گه تحسین کند
هر نفس خود را به رنگی در دلم شیرین کند
دانی از خارا بریدن مطلب فرهاد چیست؟
می کند مشقی که چون جا در دل شیرین کند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۲۱
ز عشق افزون تمنای دل خودکام می گردد
ز خورشید قیامت این ثمرها خام می گردد
ز همواری نگین تا نامور گردید دانستم
که هر کس می شود هموار، صاحب نام می گردد
سگ لیلی به جز لیلی نگردد آشنا با کس
وگرنه آهوی وحشی به مجنون رام می گردد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۲۵
خطش خورشید را در دامگاه هاله می آرد
رخ او جام می را در لباس لاله می آرد
نه از تیشه است کوه بیستون را ناله و زاری
شکوه حسن شیرین سنگ را در ناله می آرد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۴۹
چشم من دایم سپند آتش رخساره بود
چون شرر تا چشم وا کردم دلم آواره بود
عشق آن روزی که صحرای عدم را رنگ ریخت
گردبادش روح گردآلود این آواره بود
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۵۱
در جنون عقل از سر دیوانه بیرون می رود
خانه چون شد تنگ، صاحبخانه بیرون می رود
درد غربت بر دل تنگم گرانی می کند
گرد ویرانی گرم از خانه بیرون می رود
قطع الفت کردن از روشن ضمیران مشکل است
دود می پیچد به خود از خانه بیرون می رود
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۶۲
ز شور بلبلان گل از هوای خود نمی افتد
ز آه صبح، خورشید از هوای خود نمی افتد
غرور حسن دارد غافل از خط لاله رویان را
نظر طاوس را از پر به پای خود نمی افتد
چرا معشوق عاشق پیشه من در دل شبها
به گرد خود نمی گردد، به پای خود نمی افتد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۶۶
امید وقت خوش از جمع دیوان داشتم، غافل
که تصحیح دواوین، خونی اوقات من گردد!