عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است
شمارهٔ ۳۳
درویشِ تو را توانگری میبایست
نه روی سیاه بر سری میبایست
گویی که تمام نیست ناکامی فقر
با سر باریش کافری میبایست
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۲
هرچیز که آن برای ما خواهد بود
آن چیز یقین بلای ما خواهد بود
چون تفرقه در بقای ما خواهد بود
جمعیت ما فنای ما خواهد بود
عطار نیشابوری : باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی
شمارهٔ ۷
احوالِ جهان سخت عجیب افتادهست
زیرکتر عقل بینصیب افتادهست
چون نیست به جز تحیرِ آخر کار
بیمارترین کسی طبیب افتادهست
عطار نیشابوری : باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی
شمارهٔ ۸
مائیم و نصیب جز جگر خواری نه
وز هیچ کسی به ذرهای یاری نه
از مستی جهل امید هشیاری نه
وز رفتن و آمدن خبرداری نه
عطار نیشابوری : باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان
شمارهٔ ۴
قومی ز محال در جنون افتادند
قومی ز خیال سرنگون افتادند
از پردهٔ غیب هیچ کس آگه نیست
هریک به رهی دگر برون افتادند
عطار نیشابوری : باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان
شمارهٔ ۲۵
آن قوم که جامه لاجوردی کردند
بر گرد بزرگی همه خردی کردند
عمری بامید صاف مردی کردند
و آخر همه را مست به دُردی کردند
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۲
اول میلم چو از همه سویی بود
و آورده به روی هر کسم رویی بود
آخر گفتم بمردم از هستی خویش
خود فرعونی در بُنِ هر مویی بود
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۱۴
از جان سیرم ازانک تن میخواهد
بی یوسفِ مهر، پیرهن میخواهد
موری که به سالی بخورد یک دانه
انبار به مُهرِ خویشتن میخواهد
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۱۶
این نفس کم انگاشته آید آخر
تا چند سرافراشته آید آخر
ای بس که فرو داشتهام این سگ را
تا بوکه فرو داشته آید آخر
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۲۲
ای در غم نان و جامه و آز و نیاز
افتاده به بازار جهان در تک و تاز
کاری دگرت نیست به جز خوش خفتن
گه مزبله پر میکن و گه میپرداز
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۲۶
ای عقلِ تو کرده مبتلای خویشت
از عقل، عَقیله هر زمانی بیشت
هر لحظه ز عقل، عَقْبَهای در پیشت
فریاد ز عقلِ مصلحت اندیشت
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۲۸
مائیم به امر، پای ناآورده
یک عذر گره گشای ناآورده
هر روز هزار عهد محکم بسته
وآنگاه یکی بجای ناآورده
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۰
ای جان تو در ذُلِّ جدائی قانع
گشته دل تو به بی وفائی قانع
این سخت نیایدت که میباید بود
سلطان بچهای را به گدائی قانع
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۳
ای مرد فسرده راز مینشناسی
یک نکته به جز مجاز مینشناسی
مردی خرفی بماندهای بر سر کوی
کوری و کری و باز مینشناسی
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۳
هر کز پی دنیای دنی خواهد بود
در دوزخِ فرعون منی خواهد بود
چون گلخن دنیای دنی جای سگانسْت
سگ به ز کسی که گلخنی خواهد بود
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۴
دنیای دنی چیست سرای ستمی
افتاده هزار کشته در هر قدمی
گر نقد شود کرای شادی نکند
ور فوت شود جمله نیرزد به غمی
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۷
این دنیای غدار چه خواهی کردن
وین شوکهٔ پرخار چه خواهی کردن
آخر نه پلنگی تو نه خوکی نه سگی
این گلخن مردار چه خواهی کردن
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۱۹
قومی که زمین به یک زمان بگرفتند
دل سوختگان را رگ جان بگرفتند
مردان جهان به گوشهای زان رفتند
کامروز مخنثان جهان بگرفتند
عطار نیشابوری : باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن
شمارهٔ ۲۲
تا کی به سخن زبان خروشان داری
خود را به صفت چو باده نوشان داری
از خلق جهان تا به ابد روی بپوش
گر تو سر و پروای خموشان داری
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۲
هر چند که در ره دراز استادی
غبن است که از سر مجاز استادی
چون روح ترا نهایتی نیست پدید
آخر تو به یک پرده چه باز استادی