عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
در دست غم تو بودم ای سرو بلند
شبها به امید روز شادی خرسند
محرومی دینه من از خدمت تو
صد ساله غمم ذخیره در پیش افکند
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
گفتم که مگر دل نه چو دلدار آید
تا در غم و شادیی مرا یاد آمد
اکنون چو برون نهاد از دایره پای
بگذارم تا سرش به دیوار آید
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
این خط که همی رخ تو را آراید
طوطی ست که بر بوی شکر می آید
گر دل بخری،شکر فروشی،شاید:
زان پیش که طوطی شکرت بر باید
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
شیرین دهنش چو در سخن می آید
در شیوه گری شکن شکن می آید
می گوید چشمی که درو می نگرد
از حسرتش آب در دهان می آید
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
هر حلقه زلفت زفن یکدیگر
هستند نهان در شکن یکدیگر
از بهر ربودن دل و غارت جان
کردند زبان در دهن یکدیگر
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
نامد دل ضایع شده با دست هنوز
بر تخت وصال دوست بنشست هنوز
آنانک شراب وصل با ما خوردند
هشیار شدند و ما چنین مست هنوز
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
در عشق تو باز گفت نتوان کاین دل
چون است و [چسان] رنج کشد مسکین دل
گر حال دلم ندانی ای غافل یار
ور دانی و تن می زنی ای سنگین دل
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
نه برگ شکایت از تو گفتن دارم
نه طاقت درد دل نهفتن دارم
آگنده چو غنچه گشتم از غم دریاب
کز تنگ دلی سر شکفتن دارم
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
از جور تو حال ارچه تبه می دارم
هم لطف تو را گوش به ره می دارم
در پرده به رسم دوستان می سوزم
وین حال ز دشمنان نگه می دارم
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
ای دل مشو اندر خط این خوش پسران
هر عشوه که زلفشان فروشد مخر آن
این حلقه ما راست، مزن دست درین
وان رشته مو رُست منه پای بر آن
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
ای باد ز غصه ای که خون پا شد از آن
با یار مگو که تنگ دل باشد از آن
ور زلف همی پریشیش نر پریش
بر تازه گلش مزن که بخراشد از آن
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
بر طرف مه آن طره شبرنگش بین
صد تنگ شکر در شکر تنگش بین
در آتش رخ بی گنه آن هندو را
آویخته یارب دل چون سنگش بین
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
کو دیده که خون جگر آرم با او
یا صبر که روزی به سر آرم با او
کو شیفته ای و تیره روزی چون من
تا در غم او دمی بر آرم با او
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
ای زلف درازت اصل گمراهی ازو
در معرض فتنه مرغ تا ماهی ازو
بر خسته دلم که هست آگاهی از او
چندین چه کنی جور چه می خواهی از او
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
ای دوست نبودیم و نیم خوش بی تو
شد... خود بلاکش بی تو
ایام به خیره خیره بر من بگماشت
چشمی و دلی پر آب و آتش بی تو
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
ای زلف توام در تب و تاب افکنده
بر بخت بدم چشم تو خواب افکنده
در دوستی تو کوری دشمن را
چون خال توام سپر بر آب افکنده
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
ای چشم من از سیم برت سیمابی
وی اشک من از پسته تو عنابی
در نرگس چشم تو عجب می مانم
کو تازه چگونه است بدین بی خوابی؟
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
نه زهره که از غمت بنالم به کسی
یا از تو شکایتی شکالم به کسی
جان رشوه دیده می دهد [اما] اشک
پیدا نکند صورت حالم به کسی
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
شخصی دارم دلی خراب اندر وی
جانی دارم هزار تاب اندر وی
در آرزوی روی تو دارم شب و روز
چشمی و هزار چشمه آب اندر وی
ظهیرالدین فاریابی : رباعیات
شمارهٔ ۹۸
رخساره نازنینت ای سرو سهی
هم نام سعادت است و هم روز بهی
پهلو که کند ازو چو زلف تو بهی؟
کورا نه چو خال تو بود روسیهی؟