عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۰۳
چشمت بکر شمه از سر طنازی
دی گفت شبی بوصل من پردازی
گویی که درین چه دیده باشد چشمت
جز آنکه همی کند بمردم بازی؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۰۴
ای کرده رخت بماه و اختر بازی
وی عادت من در ره تو سر بازی
در چنبر باد زلفکان تو چنانک
زنگی بچگان کنند چنبر بازی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۰۹
هیچ افتدت ای جان که مرا برخیزی
یک ساعتی از راه جفا بر خیزی
با من بمراد دل دمی بنشینی
یک ره ز سر گذشته ها برخیزی؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۴
با دل گفتم تو باری آخر نیکی
از من دوری به یار من نزدیکی
دل گفت که با دهان و زلفش عمریست
تا می سازم بتنگی و تاریکی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۶
ای گشته فراخ از دهنت دلتنگی
وی روز مرا با شب تو یک رنگی
چون اب سرین تو چرا لرزانست؟
من کوه ندیده ام بدین بی سنگی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۷
آن دل که بدی سغبۀ هر دلگسلی
زلف تو ببرد آن چنان مستحلی
با آن همه آوازۀ دلداری او
زلف تو هم آزموده بهتر بدلی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۸
ای خام که عادتت بود سنگدلی
بس خوب و نکویی ، زچه آبی؟ چه گلی؟
نرمی نکنی به بندۀ خود روزی
ترسم که دعایی کنم از تنگ دلی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۹
چون نیست حدیث وصلت از زر خالی
هم نرم کنم ترا بچیزی مالی
زر را بفرستم که خود او چون حلقه
گوشت گیرد پیش من آرد حالی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۲۹
یار آمد دوش و کردمش مهمانی
هر چش گفتم نکرد نافرمانی
می خورد و بخفت مست و در دربستم
وانگه با او چه کرده باشم دانی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۳۱
بی آنکه بآمدن قدم رنجانی
هر روز مرا بوعده یی بنشانی
صد عذر نکو نیامدن را دانی
یک حیله برای آمدن نتوانی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۳۲
گه می خوانی مرا و گه می رانی
عاجز کردی مرا ز سرگردانی
چون می نبری مرا چرا می خوانی ؟
کز پای من آمدن نیاید دانی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۳۶
گاهی بخودم چو زلف گستاخ کنی
گاهی سرم از جفا بده شاخ کنی
تا لب ننهم بر لب تو دم نزنم
چون نای اگرم چه کعب سوراخ کنی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۳۸
هر دم زدنی بجور آهنگ کنی
تا چون دهن خویش دلم تنگ کنی
تو سنگ زنی بر سر و من شکر کنم
من بوسه زنم بر لب و تو جنگ کنی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۳۹
یک ذره ز آزار دلم کم نکنی
در حق من انعام جز از غم نکنی
وین نیز هم از لطف تو دارم، ور نی
چتوانم کرد ار این قدرهم نکنی؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۴۳
تیری، که چو در خود کشمت دور شوی
ماهی، که شوی غریب هرمه بنوی
اشکی، که چو در چشم من آیی بدوی
عمری، که همان دم که درآیی بروی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۴۴
بر خاک در تو دوش ای سلسله موی
با بی خوابی کرده بدم روی بروی
تا روز بدست هجر چون قرعۀ فال
می غلتیدم ز پهلو اندر پهلوی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۴۷
هر دم ز برم رخت نوردی بروی
در نامده زود بازگردی بروی
چون غنچه نقاب بسته آیی بر من
وانگه که نقاب باز کردی بروی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۴۸
شخصی دارم دلی خراب اندر وی
جانی دارم هزار تاب اندر وی
در آرزوی روی تو دارم شب و روز
چشمی و هزار چشمه آب اندر وی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۴۹
دی گفت مرا حدیث من کمتر گوی
ور می گویی بیا به گوشم در گوی
بنمود مرا حلقه ی زرّین در گوش
یعنی که حدیث وصل من بازر گوی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۵۱
دل در سر زلف تونه زان بست رهی
کورا دو هزار بند بر بند نهی
گاهیش به زیر کلهی بنشانی
گاهیش به دست شانه ای باز دهی