عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
چل سال کتاب جسم و جان را خواندیم
تاریخ زمین و آسمان را خواندیم
خواب عجبی فتاده بر دیدهٔ بخت
از بس که فسانهٔ جهان را خواندیم
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۸
از گنج، به مار صلح نتوان کردن
از باغ، به خار صلح نتوان کردن
در میکده ای که چرخ، دردی کش اوست
با رنج خمار صلح نتوان کردن
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۴
حق ظاهر و خلق در حجاب افزودن
سرچشمهٔ خورشید به خاک اندودن
تو بی خبر از قصور و ادراک خودی
موجود، نهان نمی تواند بودن
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۲
صحراست ز سبزه، سبزفام ای ساقی
کار از گل و مل شود تمام ای ساقی
گو چرخ نگردد به مراد دل ما
کافیست به ما، گردش جام ای ساقی
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۴
امروز دل است، زیر بار عجبی
دارد نفس صبح، غبار عجبی
کوتاهی قصه دیدم از عمر دراز
در گردش چرخ اوا روزگار عجبی
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۱
مهری به لب خود زن اگر مرد مهی
گر نیکی، اگر بدی، که خاموش بِهی
خاموش حزین که از کلید سخنت
جز قفل دهان، نمی گشاید گرهی
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴
نمی داند دل آگاه، در دنیا فراغت را
به خاطر ریشهٔ غفلت، رگ خواب است راحت را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵
سلطان همّتم، ز جهان شسته دست را
چون سیل، پشت پا زده ام خاک پست را
انصاف، کار محتسب روزگار نیست
یکسان کند معامله، هشیار و مست را
مشکل که پر کند ز تهی کاسگی حزین
این مشت خاک، دیده دنیاپرست را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۷
به شهد لفظ و معنی، رهنما گشتیم دوران را
برای شکّر خود، پرورش کردیم موران را
نپردازد به فکر دوربینان، طینت جاهل
نمی افتد به عینک احتیاجی، چشم کوران را
شناور را به طوفان بلا، تسلیم می باید
هجوم موج دربا، خسته سازد سینه زوران را
رَهِ مهر و وفا را بسته ای تا کی؟ سرت گردم
تسلّی کن به پیغام وصالی ناصبوران را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۹
حریف نقش کج گر نیستی این بدقماران را
به تنهایی سرآور، سیر دور روزگاران را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۲
آمال کوته است ز دنیا بریده را
کی می رسد کفد، غزال رمیده را؟
در رهگذار سیل، بود استوار کوه
وحشت حریف نیست، من آرمیده را
گوش گران، علاج لب یاوه گو کند
این پنبه در خور است دهان دریده را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۴
مردان کنند خوش، غم و هجر همیشه را
آب بقاست آتش تب، شیر بیشه را
گر بحر ریزیش به گلو، العطش زند
جایی که نخل حرص فروبرد ریشه را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۳
نبود آرامشی، شیب و شباب زندگانی را
تپیدنهای دل موجی ست، آب زندگانی را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۰
هرزه دراست در رهش، سینه چاک چاک ما
گوشزد اثر نشد، نالهٔ دردناک ما
سرمهٔ چشم مور شد، سوده استخوان من
کم نگهانه تا بهکی می گذری ز خاک ما؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۹
غم عشقت خلاص ازرنج دنیا می کند ما را
مذاق تلخ، تلخی ها گوارا می کند ما را
کند آیینه را روشن نظر، خاکستر گلخن
غبار کلفت ایام، بینا می کند ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۸
به بازاری که دلق میگساران می شود پیدا
بهای خرقه پرهیزگاران می شود پیدا
موثر جلوه سازی می کند جایی، اثر جایی
ز دلها دود این آتش عذاران می شود پیدا
چنین گر، گریه را از خوی او، در دل گره سازم
پس از مردن، ز خاکم چشمه ساران می شود پیدا
به مستی نغمه سنجی خوش بود، ساقی سرت گردم
چمن بشکفت وگلبانگ هزاران می شود پیدا
اگر بیگانه گردد چند روزی، روزگار از تو
عیار آشنایی های یاران می شود پیدا
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۶
مستی چشم یار، ز پیمانه خود است
خواب بهار، پردهٔ افسانهٔ خود است
غمهای مایه دار تو از دل نمی رود
این گنج شاهوار، به ویرانهٔ خود است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۳
بیگانگی، به مشرب ما آشناتر است
خالی ز خلق، مجلس ما دلگشاتر است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۰
هر سو که بود میل تو، جای تو همان است
هر چیز هوای تو، خدای تو همان است
از بیعگه هر دو جهان، آنچه پسندی
در آخر بازار، بهای تو همان است
زان عقده که در وی شکند ناخن تدبیر
در هم نشوی، عقده گشای تو همان است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۵
طوفان فتنه است و کسی دستگیر نیست
ساقی بیار کشتی می را، گزیر نیست
لخت جگر، همین به مذاق من آشناست
از خوان دهر، قوت دگر دلپذیر نیست
جز پیر می فروش که امروز بی ریاست
پیری ندیده ایم که، آبش به شیر نیست