عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۳
از غم صدف دو دیده پر در دارم
وز حادثه پوستین به گازر دارم
دردا که تهی دامنم از زر درست
وز دست شکسته آستین پر دارم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۴
در کوی غمت هزار منزل دارم
وز دست تو پای صبر در گل دارم
در راه تو کار سخت مشکل دارم
دل نیست پدید و صد غم دل دارم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۵
راز تو ز بیم خصم پنهان دارم
ورنه غم و محنت تو چندان دارم
گویی که ز دل نداریم دوست همی
آری ز دلت ندارم از جان دارم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۶
نه در غم عشق یار یاری دارم
نه همنفسی نه غمگساری دارم
بس خسته نهان و آشکاری دارم
یارب چه شکسته بسته کاری دارم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۰
در کار تو هر روز گرفتارترم
غمهای ترا به جان خریدارترم
هر روز به چشم من نکو روی‌تری
هرچند که بیش بینمت زارترم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۱
بفروختمت سزد به جان باز خرم
ارزان بفروختم گران باز خرم
باری خواهم ز دوستان ای دلبر
تا بو که ز دشمنان ترا باز خرم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۴
خوار و خجلم خوار و خجل باد دلم
آسیمه‌سر و پای به گل باد دلم
در دست غمم اسیری از دست دلست
چونان که منم، اسیر دل باد دلم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۵
بر چرخ رسید از تو دم سرد دلم
بر دامن غم فشاندهٔ گرد دلم
خون دلم از دیده بپالود دلم
دردا دل فارغ تو از درد دلم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۹
ای دل چو به غمهای جهان درمانم
از دیده سرشکهای خونین رانم
خود را چه دهم عشوه یقین می‌دانم
کاندر سر دل شود به آخر جانم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۴
کس نیست غم اندوخته‌تر زین که منم
با درد تو آموخته‌تر زین که منم
گفتی که نه‌ای به عشق درپخته هنوز
خامی چه کنی سوخته‌تر زین که منم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۴
سبحان‌الله غمی به پایان نبریم
الا که ازو در دگری می‌نگریم
آن شد که ستاره می‌شمردیم به روز
اکنون همه روز و شب نفس می‌شمریم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۱
شخصی دارم زنده به جان دگران
عمری به هزار درد و محنت گذران
جان بر لب و دل بر اثر او نگران
دور از لب و دندان شما بی‌خبران
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۲
ای ساخته گشته از تو کار دگران
من یار غم تو و تو یار دگران
من کرده کنار پر ز خون دیده
از بهر تو و تو در کنار دگران
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۶
ای دل چو نمی‌نهد سپهرت گردن
نتوان به خروش و زور بخت آوردن
بر من چه بود جز که به کف خون خوردن
دیگر چه کنم دلا چه دانم کردن
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۱
جانا لبم از شراب غم خشک مکن
چشمم ز سرشک هیچ دم خشک مکن
در عشق گران رکاب صبری داری
زنهار نمد زین ستم خشک مکن
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۲
هستم ز تو دلشکسته‌ای عهد شکن
وز دوستی تو با جهانی دشمن
گیرم نبود دست من و دامن تو
بتوان کردن دست من و دامن من
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۳
می‌سوز تو خرمن شکیبایی من
تا می‌نهم از غم تو خرمن خرمن
دامن به حدیث درد من باز مزن
من دانم و اشک لعل دامن دامن
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۴
در دام غم تو بسته‌ای هست چو من
وز جور تو دل‌شکسته‌ای هست چو من
برخاستگان عشق تو بسیارند
در عهد وفا نشسته‌ای هست چو من
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۰
گفتی چه شود کار فراقت یک‌سو
چون اشک چو شمع گرم باشم بی‌تو
آن روز ز روبهای اشکت به کجا
وان گرم سریهای چو اشکت پس کو
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۳
رفتم چو نماند هیچ آبم بر تو
در چشم تو خوارتر ز خاک در تو
با این همه روز و شب بر آتش باشم
زان بیم که باد بگذرد بر سر تو