عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۹
ایّام جز از عشوۀ بسیار نداد
در دست کسی یک گل بی خار نداد
چون آخر کار جان بخواهد ستدن
پس هر چه زمانه داد انگار نداد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۸
چون غنچۀ گل در تک و پو می افتد
از شاخ بهر باد فرو می افتد
ز آغاز و سرانجام همی اندیشد
وز آمد و شد خنده برو می افتد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۴
چون کار زمانه برگذر می گردد
هر دم همه کارها دگر می گردد
من دانم و ساغری که در می گردد
ور هفت فلک زیر و زبر می گردد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۷
گل در مه روزه همچنان می خندد
گویی که بطنز بر جهان می خندد
می روشن و نو بهار و مردم هشیار
گل را عجب آمدست از آن می خندد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۰
هر کس که در آن قامت موزون نگرد
او را بقیاس خویش کوته شمرد
چون روز نشاط و طرب ماست قدت
کوتاه نماید چو بشادی گذرد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۸
گر دیدۀ نرگس نه سبل می دارد
بینایی او چرا خلل می دارد؟
بید ارنه سر خلاف دارد در باغ
از بهر چه گربه در بغل می دارد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۹
شب گر چه ز روشنی جدایی دارد
او را دو طرف بروشنایی دارد
بیگانه ز حال دل منم ورنه دلم
دیریست که با تو آشنایی دارد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۰
گردون چو غم زشت و نکومی نخورد
این شکر و شکایت اندرو می نخورد
وین صبح که هر نفس دهان بگشاید
جز آب حیات ما فرو می نخورد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۱
لعل لب او که درج گوهر باشد
در وی چو زبان نهی نه در خور باشد
گر خرد نیامد لب او عیبی نیست
یا قوت بزرگ قیمتی تر باشد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۴
یاد تو کند کسی که خامش باشد
مست تو بود کسی که باهش باشد
آنجا که برد غمزۀ تو دست بتیغ
جان آن ببرد که خویشتن کش باشد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۹
چون چنگ تو تارگیم در تن باشد
در گوش زمانه نالۀ من باشد
درماتم و سور هر کجا خواهی گیر
راه من و شمع برگرستن باشد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۰
پیوسته ترا حال پریشان باشد
خرج تو همه ز کیسۀ جان باشد
این مایۀ عمر صرف در چیزی کن
کآنگاه که این نباشدت آن باشد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۳
عمر تو درین هوس هبا خواهد شد
کز چرخ امید تو وفا خواهد شد
اندیشه نمی کنی که این جان عزیز
چون از تو بدر شود کجا خواهد شد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۶
چون موم به دست غم زبون باید شد
و آنگه بآتش اندرون باید شد
ور روشنی می طلبی همچون شمع
سوزان سوزان ز خود برون باید شد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۸
عمر تو که بر خیره چنان ضایع شد
کوچک چیزی نبود کآن ضایع شد
فریاد از آن دم که تو آگاه شوی
کآن چیست که از تو رایگان ضایع شد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۷
بیداد جهان بسر نخواهد آمد
و اندوه تو کارگر نخواهد آمد
صد چون تو بخاک اگر فرو خواهد شد
هم آب بآب بر نخواهد آمد
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۷
ایّام بر آنست که تا بتواند
یک روز مرا بکام خود ننشاند
عهدی دارد جهان که تا گرد جهان
خود می گردد، مرا همی گرداند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۱
با عشق تو خوشدلی در ایّام نماند
تو شاد بزی که رامش و کام نماند
شادیّ گریز پای از دست غمت
بگریخت چنان کزو بجز نام نماند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۲
اکنون که ز خوشدلی در ایّام نماند
یک همدم پخته جزمی خام نماند
دست طرب از ساغر می باز مگیر
امروز که دستگیر جز جام نماند
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۸
صاحبنظران چو شمع در بر گیرند
از هیچ حساب خویش کمتر گیرند
چون آفت بود خویشتن بشناسد
حالی سر خود بدست خود برگیرند