عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۳۰
در خلوت وصلت ای چو شکر لب تو
چون می نتوان نهاد لب بر لب تو
من نیز شوم جان خود آرم بر لب
گیرم که نهاده ام لب اندر لب تو
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۳۱
فخرست مرا از آن رخ فرخ تو
صد شه نکنه آنچه کند یک رخ تو
گرمات شود از تو حریفی چه عجب؟
یا بازی خود نگه کند یا رخ تو
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۳۲
با آنکه بهیچ سان نیم در خور تو
باطل نکنم نام خود از دفتر تو
هر چند سر من نبود از در تو
تا سر دارم همی زنم بر در تو
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۳۴
بس سرکه بعشق رفت برباد از تو
بس شور که ندر زمانه افتاد از تو
در مدت دوران تو دیدیم ، نبود
یک دل که بدو نرفت بیداد از تو
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۴۳
کس نیست که جان بنده برهاند ازو
یا داد من دل شده بستاند ازو
سبحان الله که نیست سرتاپایش
عیبی که دلم عنان بگرداند ازو
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۵۲
بر رهگذرت بس که کنم تر سر راه
بگرفت سرشک چشم من هر سر راه
در آرزوی روی تو این چشم پرآب
دارم چو سقایه روز و شب بر سر راه
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۶۸
آن جام طرب شکار بر دستم نه
وان ساغر چون نگار بر دستم نه
آن می که چو زنجیر پیچد بر خود
دیوانه شدم، بیار بر دستم نه
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۷۲
ز آمد شدن تو گر چه باشم در وای
تا ظن نبری کز تو بگردانم رای
چندانکه روی و آیی ای شهر آرای
همچون نفست در دل من باشد جای
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۷۴
هان ای دل حیرت زدۀ بی سر و پای
گر هست ترا بخدمت جانان رای
در ظلمت شب چنان روش کن ترا
چون شمع بجز پای نماند بر جای
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۷۶
شد در سر کار این دل کار افزای
صبر و خرد و هر چه مرا بدبر جای
جانی بسر آمدست چون شمع مرا
وان تیز ز دست غم تو بر سر پای
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۸۷
در عشق ز کام دل چه در بایستی
گر سوز دل و خون جگر بایستی
این هر همه هیچ می نخواهد دلدار
زر می باید، دریغ زر بایستی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۹۳
زلف تو که چون او نبود خیره سری
مشکیست کز وسوخته شد هرجگری
چون گرد میان تو در اید گویی
ماریست که حلقه میشود بر کمری
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۳
زین گونه که تو بدل ربایی فاشی
عاشق خواهی ز سنگ صد بتراشی
معشوقی تو بعشق کس نیست گرو
خود هم تو سزد که عاشق خود باشی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۵
تا یافت دلم بزلف تو نزدیکی
چون خطّ تو شد بخردی و باریکی
عشق دهن و زلف تو خوش کرد مردا
اندر دل و دیده تنگی و تاریکی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۲۱
بگذشت بمن رشک بتان چگلی
پوشیده رخ از نقاب چشم از چگلی
گفتا که ز عشق من نمردی تو هنوز؟
ای سخت دل سست امید، ازچه گلی؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۲۵
خود را سگ کویت ار نپنداشتمی
جز خاک درت خوابگهی داشتمی
آلوده شود ز ننگم ار نی نامت
بر چهره بخون دیده بنگاشتمی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۲۶
گر من ز زمانه حاصلی داشتمی
خود را ز تو کی چون خجلی داشتمی؟
چون موی تو هم کرده امی در سر تو
بر هر مویی اگر دلی داشتمی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۲۷
در جنگ غمت گر نه زبون آمدمی
کی چون سر زلف تو نگون آمدمی؟
گر عارض تو مرا بخود ره دادی
چون خط تو از پوست برون آمدمی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۵۱
دل در سر زلف تونه زان بست رهی
کورا دو هزار بند بر بند نهی
گاهیش به زیر کلهی بنشانی
گاهیش به دست شانه ای باز دهی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۵۳
من پیرو کهن گشته ز جان فرسایی
عشق آمد و داد از توام بر نایی
پیرانه سر ار چه نیست جز رسوایی
الحق خوشم آید این کهن پیرایی