عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۶
زلف تو که می برد بآسانی دل
من خیره بدادمش بنادانی دل
بر روی توش دوش پریشان دیدم
بگذاشتم آنجا ز پریشانی دل
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۷
شادی طلبی از غم جانان مگسل
ور دل جویی ز زلف ایشان مگسل
ور عیش خوشت باید و کاری بنظام
تا جان داری زان لب و دندان مگسل
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۲
عشّاق بر آمدند پیرامن گل
یکباره زدند دست در دامن گل
وز بس که همی کشند پیراهن گل
آنک بهزار شاخ شد بر تن گل
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۴
ای دل همه جام عاشقی نوش چو گل
پیوسته لباس عاشقی پوش چو گل
پون شمع زبان آتشین دارد عشق
زنهار مباش پنبه در گوش چو گل
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۰
من دوش بآرزوی رویت هر دم
در رنگ گل و باده نگه می کردم
با ساغر و با رباب تا روز فراخ
بر یاد رخت می زدم و می خوردم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۱
بس جور که من ز دست جانان بردم
بس دست که از غصّه بدندان بردم
بس غصّه که آشکار و پنهان بردم
تا عمر عزیز را بپایان بردم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۳
من دوش شراب ارغوانی خوردم
با یار بکام دوستکانی خوردم
تاریکی شب شاهد حالست که دوش
من با خضر آب زندگانی خوردم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۶
سودای تو بر دگر صنم می بندم
هیچم نگشاد از آن وهم می بندم
این بی مغزی از قلم آموخته ام
کم سر بدو شاخ است و قدم می بندم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۴
بی روی تو صدره بگل ار برگذرم
ممکن نبود که نیز در وی نگرم
ور چند بنفشه خرده کاری سازد
با خّط تو سبلتش بیک جو نخرم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۷
چشمی ز خیال تو پر اختر دارم
دتی ز غم هجر تو بر سر دارم
خوش گشت دلم تا که خیال تودروست
زانش همه ساله تنگ در بردارم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۸
چون در تو نیارم که پیاپی نگرم
دزدیده بزیر چشم تا کی نگرم؟
من خام طمع وصل کسی می طلبم
کم زهرۀ آن نیست که دوری نگرم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۱
گر نتوانم که با تو ساغر گیرم
یا تنگ بآغوش خودت در گیرم
این بتوانم که هر کجا پای نهی
در حال ببوسه خاک از و برگیرم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۲
در عشق ز حیله ها که می پردازم
تات از همه کس نهفته ماند رازم
مانند زبان شمع آنگه سوزم
کز اشک به نزد خویش خندق سازم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۵
تا کرد بروی تو نظر مردم چشم
عیشی دارد بس خوش وتر مردم چشم
هر شب ز غمت هزار میخیّ مژه
برخود بدرد تا به سحر مردم چشم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۱
در عشق تو گر چه شهره ام در عالم
زان روی که تا نهفته ماند حالم
مانند گل دو رنگ بر چهرۀ زرد
گلگونه ای از خون جگر می مالم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۲
گل گرچه ز حسن می نهد خار دلم
سرو ار چه کشد ز لطف تیمار دلم
جز روی تو در وجه دلم می نشود
جز قدّتو راست نیست بر کار دلم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۳
گفتی که به مه نگه کن انگار منم
روی توام آرزوست، مه را چه کنم؟
مه چون تو کجا بود که در هر ماهی
یک شب چو رخت باشد و باقی چو تنم؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۵
در موج سرشک و عرق تب جانم
غرقه شده بد دوش همه شب جانم
تا صبح دمی به دست گیری خیال
آمد به هزار حیله بر لب جانم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۶
با آنکه چو شمع بر سر آمد جانم
هم عاقبت از پای درآمد جانم
پروانۀ وصلی ار بخواهی فرمود
بشتاب که از حلق برامد جانم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۱
تا سوز تو از میان جان بنشانم
بنشینم و شمعی به میان بنشانم
چون آرزوی قدّ توام برخیزد
سروی به میان بوستان بنشانم