عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۵
عقل را از مغز بیرون داغ سودا می برد
جذبه خورشید شبنم را به بالا می برد
نوبهار مغفرت از مشرب ما سرخ روست
ابر رحمت آب از پیمانه ما می برد
اگر چه باغ جهان از وفای گل خالی است
به تن مباد سری کز هوای گل خالی است
اگر به کنج قفس راه باغبان افتد
نمی رود به زبانش که جای گل خالی است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۱
هستی نماند و در سر پوچ آرزو بجاست
می شد تمام و نکهت او در کدو بجاست
دخل جهان سفله نگردد به خرج کم
چندان که می برند به خاک آرزو بجاست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۲
ز اهل سخن مپرس مقام سخن کجاست
حسن غریب را که شناسد وطن کجاست؟
زان شعله ها که از دل پروانه سر کشید
روشن نشد که شمع درین انجمن کجاست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۶
یعقوب بد نکرد که در هجر چشم باخت
در قحط حسن، چشم گشودن چه لازم است؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۸
نرمی حصار عافیت جان روشن است
از موم پشت آینه بر کوه آهن است
قانع به دستبوس شدن زان جهان حسن
از بحر تشنه را به قلم آب خوردن است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۳
در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است
در توبه شکسته خرابات گم شده است
آن طفل مشربیم که در مشت خاک ما
بس گوهر گرامی اوقات گم شده است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۵
دل بی خیال طایر شهپر بریده است
بی فکر روح پای به دامن کشیده است
معیار آرمیدگی مجلس است شمع
تا دل بجاست وضع جهان آرمیده است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۶۹
(در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست
در چشم ما غنودگیی هست، خواب نیست)
(از روی گرم عشق به جوش است خون خاک
هر چند لعل را خبر از آفتاب نیست)
(دست تهی گره نگشاید ز کار خویش
در حق خود دعای گدا مستجاب نیست)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۰
عشق ترا به رونق ما احتیاج نیست
این برق را به مشت گیا احتیاج نیست
در زیر بار منت عریان تنی مرو
ملک تجردست، قبا احتیاج نیست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۱
بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست
بر اعتدال لیل و نهار اعتماد نیست
در چارسوی جسم مزن خیمه ثبات
بر ابر و برق و باد و غبار اعتماد نیست
ایمن مشو ز فتنه آن حسن در نقاب
بر ابر و آفتاب بهار اعتماد نیست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۷۹
آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است
در آخر بازار، فروشنده کریم است
از جلوه بیاسا که ز بیداد خزان سرو
آزاد ازان است که یک جای مقیم است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۸۰
از وصل، ملال دل خرم نمکین است
در دامن گل گریه شبنم نمکین است
بی چاشنیی نیست شکرخنده شادی
اما روش گریه ماتم نمکین است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۸۴
از خموشی هر که سر در جیب فکرت می برد
در سخن از دیگران گوی سعادت می برد
آنچنان کز پنبه می سازند پاک آیینه را
خامشی از سینه من گرد کلفت می برد
مصرع برجسته در هنگامه دلمردگان
چون چراغ روز بر پروانه حسرت می برد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۹۶
دل فتاد از چشم مست یار تا فرزانه شد
تا ز جوش افتاد می آواره از میخانه شد
دل ز ترک آرزو بر آرزوها دست یافت
میهمان ترک فضولی کرد صاحبخانه شد
هیچ کافر را مبادا آرزو در دل گره!
عاقبت مشت گل ما سبحه صد دانه شد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۹۸
هر قدر نقاش نقش او به دقت می کشد
چون نظر بر رویش اندازد خجالت می کشد
شعله جواله یک نقطه است چون ساکن شود
سیر و دور سالکان آخر به وحدت می کشد
آبروی جرم اگر این است، در دیوان عفو
عاصی از ناکرده بیش از کرده خجلت می کشد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۰۱
داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد
برگریزان زبان شد، گفتگو آخر نشد
شد به هم پیچیده طومار حیات جاودان
داستان زلف بی پایان او آخر نشد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۰۲
هیچ کس بی گوشمال روزگار آدم نشد
غوطه تا در خون نزد شمشیر صاحب دم نشد
نیست گوهر را به از گرد یتیمی کسوتی
از غبار خط صفای چهره او کم نشد
از شکست خویش بالاتر نباشد هیچ فتح
نیست استاد آن که از شاگرد خود ملزم نشد
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۱
زهر در پیمانه کردم انگبین پنداشتند
خون دل خوردم شراب آتشین پنداشتند
خط کشیدم بر سر سوداپرست خویشتن
ساده لوحان جهان چین جبین پنداشتند
بدگمانی لازم بدباطنان افتاده است
گوشه از خلق جهان کردم کمین پنداشتند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۲
نغمه و گفتار خوش ارواح را بال و پرند
گر به صورت رهزنند اما به معنی رهبرند
گل ز شبنم، شبنم از گل یافت چندین آب و تاب
ساده لوحان جهان آیینه یکدیگرند
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۱۹
روح را با تن شکم پرور برابر می کند
بادبان را کشتی پربار لنگر می کند
تخم نیکی را زمین پاک اکسیر بقاست
قطره آبی که نوشد تیغ جوهر می کند