عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۴۴
شنیدم که بیوه‌زنی دردمند
همی گفت و رخ بر زمین می‌نهاد
هر آن کدخدا را که بر بیوه‌زن
ترحم نباشد زنش بیوه باد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۴۶
مرا از بهر دیناری ثنا گفت
که بختت با سعادت مقترن باد
چو دینارش ندادم لعنتم کرد
که شرم از روی مردانت چو زن باد
بیا تا هر دو با هم هیچ گیریم
دعا و لعنتش بر خویشتن باد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۵۰
بیا بگوی که پرویز از زمانه چه خورد
برو بپرس که خسرو ازین میانه چه برد
گر او گرفت خزاین به دیگران بگذاشت
ورین گرفت ممالک به دیگران بسپرد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۵۵
ملک ایمن درخت بارورست
زو قناعت به میوه باید کرد
چون ز بیخش برآورد نادان
میوه یک بار بیش نتوان خورد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۵۶
آن را که تو دست پیش داری
کس تیغ بلا زدن نیارد
ما را که تو بی‌گنه بکشتی
کس نیست که دست پیش دارد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۵۸
تو خود جفا نکنی بی‌گناه بر بنده
وگر کنی سر تسلیم بر زمین دارد
به نیشی از مگس نحل برنشاید گشت
از آنکه سابقهٔ فضل انگبین دارد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۵۹
دیو اگر صومعه داری کند اندر ملکوت
همچو ابلیس همان طینت ماضی دارد
ناکسست آنکه به دراعه و دستار کسست
دزد دزدست وگر جامهٔ قاضی دارد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۶۵
ز دست ترشروی خوردن تبرزد
چنان تلخ باشد که گویی تبر زد
گرم روی با پشت گردد از آن به
که رویی ببینم که پشتم بلرزد
گدا طبع اگر در تموز آب حیوان
به دستت دهد جور سقا نیرزد
کسی را فراغ از چنین خلق دیدن
مسلم بود کو قناعت بورزد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۶۷
از دست تهی کرم نیاید
هر چند دلش جواد باشد
مسکین چه کند سوار چالاک
چون اسب نه بر مراد باشد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۶۸
کسی به حمد و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
ز دشمنان شنو ای دوست تا چه می‌گویند
که عیب در نظر دوستان هنر باشد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۸۰
وفا با هیچکس کردست گیتی
که با ما بر قرار خود بماند؟
چو می‌دانی که جاویدان نمانی
روا داری که نام بد بماند؟
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۸۳
چو دولت خواهد آمد بنده‌ای را
همه بیگانگانش خویش گردند
چو برگردید روز نیکبختی
در و دیوار بر وی نیش گردند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۸۶
اگر خونی نریزد شاه عالم
بسا خونا که در عالم بریزند
بباید کشت هر یکچند گرگی
به زاری تا دگر گرگان گریزند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۸۷
نکنی دفع ظالم از مظلوم
تا دل خلق نیک بخراشند
تا تو با صید گرگ پردازی
گوسفندان هلاک می‌باشند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۸۹
حاکم ظالم به سنان قلم
دزدی بی‌تیر و کمان می‌کند
گله ما را گله از گرگ نیست
این همه بیداد شبان می‌کند
آنکه زیان می‌رسد از وی به خلق
فهم ندارد که زیان می‌کند
چون نکند رخنه به دیوار باغ
دزد، که ناطور همان می‌کند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۹۰
ز دور چرخ چه نالی ز فعل خویش بنال
که از گزند تو مردم هنوز می‌نالند
نگفتمت که چو زنبور زشتخوی مباش
که چون پرت نبود پای در سرت مالند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۹۱
نفس ظالم، مثال زنبورست
که جهانش ز دست می‌نالند
صبر کن تا بیوفتد روزی
که همه پای بر سرش مالند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۹۴
چو نیکبخت شدی ایمن از حسود مباش
که خار دیدهٔ بدبخت نیکبختانند
چو دستشان نرسد لاجرم به نیکی خویش
بدی کنند به جای تو هر چه بتوانند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۹۶
نشان آخر عهد و زوال ملک ویست
که در مصالح بیچارگان نظر نکند
به دست خویش مکن خانگاه خود ویران
که دشمنان تو با تو ازین بتر نکند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۰
تا نگویی که عاملان حریص
نیک‌خواهان دولت شاهند
کانچه در مملکت بیفزایند
از ثنای جمیل می‌کاهند
راحت از مال وی به خلق رسان
تا همه عمر و دولتش خواهند