عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
از خاک من الماس جفا خواهد رست
وین شعله ز قبرم چو گیا خواهد رست
گر ابر غمت قطره چین خواهد ریخت
چون مو ز تنم خاک بلا خواهد رست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
باد سحر از آه دم سرد من است
مصر غم عشق جان پر درد من است
در دشت مصیبت و بیابان بلا
چندان که نگاه می کنی گرد من است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
جانم در سینه بر رخ غم بسته ست
در زاویه تن چو بلا بنشسته ست
گوئی که ز سنگ عشق پای دل من
چون پشت مراد از فلک بشکسته ست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
جز غم که ندیم دل سودائی ماست
کس نیست که او مونس تنهائی ماست
هر جرعه خون که ساقی دل ریزد
از جام جهان نمای بینائی ماست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
چشم فلک از دیدن دردم خیره ست
روزم چو شب فراق یاران تیره ست
چون بیماران فتاده بختم از پای
کز زهر حوادثش بکام جیره ست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
چوگان غمم من و بلاگوی من است
خجلت زده آتش از تف روی من است
دهقان غم عشقم و خونابه چشم
چون آتش بگداخته در جوی من است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
در هجر تو پیمانه غم لبریز است
پرویزن دیده بی تو محنت بیز است
شعله ز تنم بجای مو میروید
این شور زمین غم چه آتش خیز است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
در سینه من که او شبستان وفاست
این دانه غم دل است یا تخم جفاست
این عمر من است یا شرر زار غم است
وین چشم من است یا کمینگاه بلاست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۵۹
دریای بلاخوی جبین دل ماست
خاکستر محنت از زمین دل ماست
بر تیغ تو چون دست نثار افشانیم
جان رقص کنان در آستین دل ماست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
دستی که گرفتی سر آن زلف چو شست
پائی که ره وصل به سر می پیوست
زان دست کنون در غم دل دادم پای
زان پای کنون بر سر دل دادم دست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۶۳
دل بیهده ترک عشق دلدار گرفت
شادی جهان جای غم یار گرفت
اکنون خجل است از آنکه مرآت وجود
بی صیقل عشق دوست ز نگار گرفت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
روز از غم تو زهر بلا نوش من است
شب دور ز تو ناله هم آغوش من است
دل موج سرشک من ز خون دید بگفت
کاین قلزم شعله موج سرجوش من است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
گل بود که در جهان رخ رنگین داشت
و اندر چمن باغ طرب آئین داشت
او نیز چو عرضه کرد از دل خویش
در سینه دوصد پاره دل خونین داشت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
من پای برهنه دشت سنگستان است
وین سینه ز تیر غم خدنگستان است
گرعزت و حرمتی ندارم چه عجب
من مصحفم و جهان فرنگستان است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۸۰
هر درد کزو دیده دوران خیره ست
در دوده کرمان و جودم زیره ست
گر کوکبی اندر فلک بخت من است
همچون شب هجر و روز حسرت تیره ست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
آهم رخ سیاره دگرگون سازد
دردم جگر زمانه پر خون سازد
در دل چو خیال تست ترسم روزی
خون جگرش به دیده معجون سازد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
امشب که بلا بدین ستمکش بارد
از چشم ترم باده بیغش بارد
من گریه ندیده ام بدین بوالعجبی
کز دیده بجای آب آتش بارد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
ای درد تو خوشتر از حیات جاوید
در عهد غمت کساد بازار نوید
در نیمه ره گلشن وصلت مانده ست
از بسکه خلیده خار در پای امید
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
از دست تو خون ز چشم احباب چکد
وز هر مژه در غمت می ناب چکد
در کوی تو بسکه خون دل ریخته اند
گر خاک بیفشرند خوناب چکد
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
از لعل لب تو باده تاب چکد
وز دست غم تو خون احباب چکد
جز در رخ صبر سوز مهر تو که دید
آتش که بیفشرند ازو آب چکد