عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
هاتف اصفهانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰
دلخسته‌ام از ناوک دلدوز فراق
جان سوخته از آتش دلسوز فراق
دردا و دریغا که بود عمر مرا
شب‌ها شب هجر و روزها روز فراق
هاتف اصفهانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶
اول بودت برم گذر مسکن هم
دست از دستم کشی کنون دامن هم
من نیز بر آن سرم که گیرم سر خویش
با من تو چنان نه‌ای که بودی من هم
هاتف اصفهانی : اشعار عربی
شمارهٔ ۱
تجافی طبیبی نائیا عن‌دوائیا
اخلای خلوتی ابیت و دائیا
بنی ام قد ابکی دما و تروننی
فما بالکم لاترحمون بکائیا
الم یان اخوانی لکم ان ترحموا
علیکم کئیبا فی دمی اللیل باکیا
فصرت ولا ادری من‌الیوم لیلتی
ولا عن یمینی لو نظرت شمالیا
اذا غالنی یا قوم دائی خلالکم
و مت فممن یطلبون بثاریا
فقوموا بلامهل و شوقوا مطیکم
الی کعبه الامال دار الامانیا
الی بلدة حفت بکل مسرة
الی بلدة اضحت من الهم خالیا
الی بلدة فیها هوای و منیتی
الی بلدة فیها جیبی ثاویا
قفوا عنده مستانسین و بلغوا
الیه سلامی ثم بثوا غرامیا
و قصوا له همی و کربی و لوعتی
و شدة اسقامی و طول عنائیا
و کثرة آلامی و قلة حیلتی
و طول مقاساة النوی و اصطباریا
و قولواله یا صاح یا غایة المنی
و قاک اله العالمین الدواهیا
امن طول ایام الفراق نسیتنی
و حاشاک ان تنسی محبا موافیا
ام اخترت غیری من محبیک مؤثرا
و حاشاک ان تعتاضنی بسوائیا
نسیت عهودا بیننا و نقضتها
فیاویح نفسی ما حسبتک ناسیا
مضی‌العمر فی ضر من‌العیش و انقضی
و ما الدهر الاباخل عن مرامیا
الی الله اشکو لیلة مد لهمة
علی‌العین ارخت من دجاها غواشیا
الی الله اشکو من هموم صغارها
یحاکی الجبال الشامخات رواسیا
سئمت حبیبی من انیتی ورنتی
و اصغاء آلامی و طول مقالیا
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲
تا چند کشم غصهٔ هر ناکس را
وز خست خود خاک شوم هر کس را
کارم به دعا چو برنمی‌آید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
درد تو شده خانه فروش دل ما
رمزی که مقدسان ازو محرومند
عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹
گه میگردم بر آتش هجر کباب
گه سر گردان بحر غم همچو حباب
القصه چو خار و خس درین دیر خراب
گه بر سر آتشم گهی بر سر آب
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۴
ای دل غم عشق از برای من و توست
سر بر خط او نه که سزای من و توست
تو چاشنی درد ندانی ورنه
یک دم غم دوست خونبهای من و توست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۸
عشقم که بهر رگم غمی پیوندست
دردم که دلم بدرد حاجتمندست
صبرم که بکام پنجهٔ شیرم هست
شکرم که مدام خواهشم خرسندست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳
دل بر سر عهد استوار خویشست
جان در غم تو بر سر کار خویشست
از دل هوس هر دو جهانم برخاست
الا غم تو که بر قرار خویشست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۶
گنجم چو گهر در دل گنجینه شکست
رازم همه در سینهٔ بی کینه شکست
هر شعلهٔ آرزو که از جان برخاست
چون پارهٔ آبگینه در سینه شکست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
دور از تو فضای دهر بر من تنگست
دارم دلکی که زیر صد من سنگست
عمریست که مدتش زمانرا عارست
جانیست که بردنش اجلرا ننگست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
عشق تو بلای دل درویش منست
بیگانه نمی‌شود مگر خویش منست
خواهم سفری کنم ز غم بگریزم
منزل منزل غم تو در پیش منست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷
دردی که ز من جان بستاند اینست
عشقی که کسش چاره نداند اینست
چشمی که همیشه خون فشاند اینست
آنشب که به روزم نرساند اینست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۱
شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست
هم بر سر گریه‌ای که چشمم را خوست
از خون دلم هر مژه‌ای پنداری
سیخیست که پارهٔ جگر بر سر اوست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
بر ما در وصل بسته میدارد دوست
دل را به فراق خسته میدارد دوست
من‌بعد من و شکستگی بر در دوست
چون دوست دل شکسته میدارد دوست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست
دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کسی
کو را به مراد دیگری باید زیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰
پرسید ز من کسیکه معشوق تو کیست
گفتم که فلان کسست مقصود تو چیست
بنشست و به های‌های بر من بگریست
کز دست چنان کسی تو چون خواهی زیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰
ما عاشق و عهد جان ما مشتاقیست
ماییم به درد عشق تا جان باقیست
غم نقل و ندیم درد و مطرب ناله
می خون جگر مردم چشمم ساقیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳
دردا که درین سوز و گدازم کس نیست
همراه درین راه درازم کس نیست
در قعر دلم جواهر راز بسیست
اما چه کنم محرم رازم کس نیست