عبارات مورد جستجو در ۳۴۴۱ گوهر پیدا شد:
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۶۵
زمستان می رود ایام شادی پیش می‌آید
ز باد صبح ما را بوی آن بد کیش می آید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۷۸
باز آی تا به بوسه فشانم به پای تو
کز عشق پای بوس تو جانم به لب رسید
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۳۸۵
صبوری با غمش می گفت در دل
که من رفتم تو جای من نگهدار
گر درد سریت هست از عشق
بارد بساز و ترک سر گیر
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۰۹
خوانمش در جان و گوید خانهٔ من نیست این
با چنین بیگانگی دل آشنا می‌خواندش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۱۴
آنکه از جان دو ستر میدارمش
گر مرا بگذاشت من نگذارمش
آنکه در خون دل من تشنه است
من دو چشم خویش می پندارمش
گر چه هست او یار من من یار او
من کجا یارم که گویم یارمش
هیچ رحمی نیست بر بیمار خوش
آن طبیبی را که من بیمار مش
با دل خود گفتم او را چیستی ؟
گفت خسرو او گل و من خارمش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۲۶
دل رفت و در زنخدانش آوا ز دادم او را
گفت اینکم معلق در نیمه راه چاهش
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۵۱
بگه بیامد و همسایه گفت خوابم نیست
که ناله‌های تو در سینه کار می کندم
براه بی سرو و پا می‌روم که آب دو چشم
رها نمی‌کندم تا به پای خود بروم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۴۹۸
هر شب از شوق جامه پاره کنم
عاشقم عاشقم چه چاره کنم؟
از درونم برون نخواهد رفت
گر چه صد جای سینه پاره کنم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۳۰
دل بی‌عشق را من دل نگویم
تن بی سوز را جز گل نگویم
الا ای آب حیوان پیش زلفت
ره ظلمات را مشکل نگویم
ز جانت نیک گویم تا توانم
و گر بد گویمت از دل نگویم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۴۰
سبزه همان وگل و صحرا همان
باغ همان سایه همان جا همان
گرد چمن شاهد زیبا بسی است
دردل من شاهد زیبا همان
در چمنی هر کس و من بردرش
باغ من آنست و تماشا همان
در چمنی هر کس و من بر درش
باغ من آنست و تماشا همان
نام نماند از دل و جان و هنوز
عشق همانست و تمنا همان
نام نماند ازدل و جان و هنوز
عشق همانست و تمنا همان
چشم مرا سیل ز دریا گذشت
سوختگی دل شیدا همان
قهر تو لطفی است که عشاق را
خار همان باشد و خرما همان
فرق میان دولبت کی توان
خضر همان است و مسیحا همان
از تو بلا و ز دل خسرو رضا
کز تو همان شاید و از ما همان
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۶۴
هر که دید آن صفحه رخسار خواند الحمد و گفت
الله الله آیتی از رحمت یزدانست این
با چنین شبها که من دارم چه باشد وه که گر
یادت آید روزی ازشبهای تنها ماندگان
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۶
هیچ راحت می‌نبینم در سرود و رود تو
جز که از فریاد و زخمه‌ات خلق را کاتوره خاست
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۲۷
آن رخت کتان خویش من رفتم و پردختم
چون گرد به ماندستم تنها من واین باهو
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳۰
دلبرا، زوکی مجال حاسد غماز تو
رنگ من با تو نبندد بیش ازین ملماز تو
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۶۹
ای آن که از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۲
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۷۱
بس که برگفته پشیمان بوده‌ام
بس که بر ناگفته شادان بوده‌ام
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۱۰
به دشمن بر، از خشم آواز کرد
تو گفتی مگر تندر آغاز کرد
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۱۷
از تو خالی نگارخانهٔ جم
فرش دیبا فگنده بر بجکم
رودکی : ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها
پاره ۳
با صد هزار مردم تنهایی
بی صد هزار مردم تنهایی