عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
مشتاق اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۱۷
امیدگاها امیدوارم که از جفایت روا نداری
جفاکشانرا شود مبدل بناامیدی امیدواری
ز تیغ جورش ز کار کارم گذشت و رحمی نکرد یارم
چگونه زین‌پس زیم که دارم هزار زخم و تمام کاری
کسیست از جور باستانت ز حالم آگه بر آستانت
که دیده باشد هزار خفت کشیده باشد هزار خاری
رخ تو باشد ز دیده پنهان ز داغ دوری ز درد هجران
نه در برم دل نه در تنم جان قرار گیرد ز بی‌قراری
گذشت عمری که نیست ما را رهی بکویت گهی خدا را
زیار دیرین بپرس ما را ز راه رسم وفا و یاری
ز عشق دارم بدل هزاران غم و درین غم چه چاره یاران
که غمگساری ز غمگساران نجوید دل ز غمگساری
ز بهر جورش چو من هلاکم ز شوق تیغش دلیست چاکم
ازو چه نالم اگر بخاکم کشد بخاری کشد بزاری
جفایت از پی وفا ندارد چرا ز حسرت بخون نغلطم
که میزنی تو ز جور زخم و ز لطف مرهم نمی‌گذاری
بر آستانت ز درد مردم چو شمع کشته ز غم فسردم
چه باک از اینم که جان سپردم بخاک کویت گرم سپاری
چگونه مشتاق از آن جفاجو گهی ننالم گهی نگریم
که هست کارش بغیر رحم و بدردندان ستم شعاری
مشتاق اصفهانی : مستزاد
شمارهٔ ۱
چند از ستم فلک درین باغ خراب
گریم چو سحاب
از سوز جگر رود ز چشمم خوناب
مانند کباب
باشد که رهائیم دهد زین تب و تاب
کو بانگ رباب
شاید که بر آتش من افشاند آب
کو جام شراب
مشتاق اصفهانی : مستزاد
شمارهٔ ۷
زان سرو سهی که با رقیبان پلشت
همراه چو گشت
افتاد ز بام خلق را از وی طشت
هرجا که گذشت
زخمم بجگر فزون ز مو جست به بحر
نه پنج و نه شش
داغم در دل بیش ز ریگست بدشت
نه هفت و نه هشت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱
سروا سمنا صنوبرا شمشادا
یکبار به پرسش من ناشادا
ورنه ز غمت رو به بیابان آرم
سرگشته چو باد هرچه بادابادا
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳
یاران که در آغوش و کنارند مرا
وز بیم فراق خسته دارند مرا
تا رفته بخاک اگر سپارند مرا
آن به که روند و واگذارند مرا
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
کارم ز غمت همه خروش است امشب
نیشم در کام جای نوشست امشب
دوشم می وصل در قدح بود مرا
خون در قدح از حسرت دوشست امشب
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
آن شوخ که خون مهربان یاران ریخت
وز تیغ جفا خون وفاداران ریخت
از خون بحریست کوی او بس که به خاک
خون دل افکار دل افکاران ریخت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
خط تو که غم بجان غمخواران ریخت
آتش بدل سوخته یاران ریخت
آن ابر سیاهست که برگشته ما
اخگر همه جای قطره باران ریخت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
هرجا صنم لاله‌عذاری بوده است
آرام دل عاشق زاری بوده است
این ناسازی همین بعهد من و تست
زین پیش مگر نه روزگاری بوده است
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
ای آنکه جفا عادت دیرینه تست
خالی ز محبت دل پر کینه تست
جر مهر تو نبود آنچه در سینه ماست
جز کینه مانه آنچه در سینه تست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
دشمن که برغم بخت وارون منست
یار تو و یار دل محزون منست
می در قدحش ز شک گلگون منست
می نیست که با تو میخورد خون منست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
ای آنکه سرگشم از غمت گلگونست
حالم ز فراق تو چه گویم چونست
کامم خالی ز شهد و لبریز ز زهر
جامم تهی از باده و پر از خونست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
دردشت محبت که گلشن محزونست
ز آواز درائی جگرم پر خونست
بانگ جرس این اثر ندارد گویا
این ناله زار ناله مجنونست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
زین باغ که خار او زگل افزونست
در ساغر لاله‌اش می گلگونست
گل از بلبل که قسمت ما خار است
صهبا از گل که روزی ما خونست
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
زآنچه از ستمت بجان بیتاب گذشت
از چاره مرا کار بهر باب گذشت
رفت آنکه رسیده بود سیلم بکمر
اکنون چکنم که از سرم آب گذشت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
عمرم همه در کشیدن جور گذشت
ایام حیات من به این طور گذشت
رفتم که کنم به ساغر از شیشه شراب
پیمانه عمر پر شد و دور گذشت
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
وصل تو نصیبم ای دل افروز مباد
وز باد زپی هجر غم اندوز مباد
گفتی برت آیم بشب و روز روم
امید که باد آن شب و آن روز مباد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
غم بیحد و درد بیشمار و من فرد
یارب چکنم که صبر نتوانم کرد
یا درد باندازه طاقت بفرست
یا حوصله‌ای بده باندازه درد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
آخر غم او ازین غم آبادم برد
با جان حزین و دل ناشادم برد
هر قطره که دیده‌ام فشاند آخر کار
جمع آمد و سیلی شد و بنیادم برد
مشتاق اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
گردون ستیزه کار دیدی که چکرد
ناسازی روزگار دیدی که چکرد
از حرف رقیب عاقبت خونم ریخت
دیدی که چکرد یار و دیدی که چکرد