عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۴
هرگز نبود میل تو کافراشت کنی
تا عاشق آنی که فرو داشت کنی
بسم الله ناگفته تو گوئی الحمد
ناآمده صبح از طمع چاشت کنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۹۴
یک شفتالو از آن لب عنابی
پر کرد جهان ز بوی سیب و آبی
هم پردهٔ شب درید و هم پردهٔ روز
از عشق رخ خویش زهی بی‌آبی
محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۹۹
دل خود رای مرا برده گل خودروئی
ترک خنجر کش مردم کش آتش خوئی
طفل نو سلسله‌ای شوخ تنگ حوصله‌ای
شاه دیوانه و شی ماه مشوش موئی
سر و کارم به غزالیست کزاغیار مدام
می‌کند روکش مردم به یک آدم روئی
دیده پرنور شود نرگس نابینا را
گر به گلشن رسد از پیرهن او بوئی
گوش بر بد سخنم کی منهی امروز ای گل
خورده بر گوش تو گویا سخن بدگوئی
چند سویت نگرم عشوهٔ چشمی بنما
عشوهٔ چشم نباشد گره ابروئی
عشوهٔ غلب شده بر محتشم آری چکند
ناتوانی چنین خصم قوی بازوئی
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۲۸
چون کنی وعده باز گویی کی ؟
من به صد جان غلام آن کی تو
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۰
در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش
مرد نابینا ببیند بازیابد راه را
طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا
دلبرا شاها ازین پنجه بیفگن آه را
پنج و پنجاهم نباید هم کنون خواهم ترا
اعجمی‌ام می‌ندانم من بن و بنگاه را
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۱
هر کسی محراب کردست آفتاب و سنگ و چوب
من کنون محراب کردم آن نگارین روی را
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۳
آتش نمرود هرگز پور آذر را نسوخت
پور آذر پیش ازین آتش چو خاکستر شده‌است
تا بدین آتش نسوزی تو یقین صافی نه‌ای
خواه گو دیوانه خوانی خواه گویی بیهده‌است
ای دریغا جان قدسی کز همه پوشیده‌است
بس که دیدست روی او یا نام او بشنیده‌است
هر که بیند در زمان آن حسن او کافر شود
ای دریغا کین شریعت کفر ما ببریده‌است
کون و کان بر هم زن و از خود برون شو یک رهی
کین چنین جان را خدا از دو جهان بگزیده‌است
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۲۱
ای ترک جان نکرده و جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
در هیچ وقت خدمت مردی نکرده‌ای
و آنگه نشسته صحبت مردانت آرزوست
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۲۹
عاشقی خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۳۸
هر باد که از سوی بخارا به من آید
با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید
بر هر زن و هر مرد کجا بروزد آن باد
گویی مگر آن باد همی از ختن آید
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۳۹
نی نی ز ختن باد چنان خوش نوزد هیچ
کان باد همی از بر معشوق من آید
هر شب نگرانم به یمن تا تو بر آیی
زیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید
کوشم که بپوشم صنما نام تو از خلق
تا نام تو کم در دهن انجمن آید
با هر که سخن گویم اگر خواهم و گر نی
اول سخنم نام تو اندر دهن آید
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۴۵
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند
دریغم آید چون بر رهیت عاشق نام
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۵۰
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
بی نشانی که صواب آید ازو دادن نشان
چند گاهی عاشقی برزیدم و پنداشتم
خویشتن شهره بکرده کو چنین و من چنان
در حقیقت چون بدیدم زو خیالی هم نبود
عاشق و معشوق من بودم ببین این داستان
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۵۴
ترا روی زرد و مرا روی زرد
تو از مهر و ماه و من از مهر ماه
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴
گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم
که صد دریای آتش از شراری می‌شود پیدا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵
دل عاشق ز گلگشت چمن آزرده‌تر گردد
که هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶
هوس هر چند گستاخ است، عذرش صورتی دارد
به یوسف می‌توان بخشید تقصیر زلیخا را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۲۱
اگر غفلت نهان در سنگ خارا می‌کند ما را
جوانمردست درد عشق، پیدا می‌کند ما را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۲۲
ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد!
که در هر گردشی مست تماشا می‌کند ما را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۳۴
عشق در کار دل سرگشتهٔ ما عاجزست
بحر نتواند گشودن عقدهٔ گرداب را