عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۰
سودای توام در جنون میزد دوش
دریای دو چشم موج خون میزد دوش
تا نیم شبی خیل خیالت برسید
ورنی جانم خیمه برون میزد دوش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۲
شب چیست برای ما زمان نالش
وان را که نه عاشق است او را مالش
وان عاشق ناقصی که نوکار بود
گوشش نشود گرم به شب بی‌بالش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۸
امروز سماعست و سماعست و سماع
نورست شعاعست و شعاعست و شعاع
این عشق مطاعست و مطاعست و مطاع
از عقل وداعست و وداعست و وداع
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵۶
گفتی مگری چو ابر در فرقت باغ
من آن توام بخسب ایمن به فراغ
ترسم که چراغ زیر طشتی بنهی
وانگاه بجویمش به صد چشم و چراغ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵۹
از دل سوی دلدار شکافست شکاف
وانکس که نداند این معافست معاف
هر روز در این حلقه مصافست مصاف
می‌پنداری که این گزافست گزاف
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶۰
امروز طوافست طوافست طواف
دیوانه معافست معافست معاف
نی جنگ و مصافست و مصافست مصاف
وصل است و زفافست زفافست زفاف
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶۱
با زنگی امشب چو شدستی به مصاف
از سینهٔ خود سینهٔ شب را بشکاف
در کعبهٔ عشاق طوافی چو کنی
دریاب که کعبه میکند با تو طواف
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶۸
تمکین و قرار من که دارد در عشق
مستی و خمار من که دارد در عشق
من در طلب آب و نگارم چون باد
کار من و بار من که دارد در عشق
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶۹
لو کان اقل هذه الاشواق
للشمس لا ذهلت عن الاشراق
لو قسم ذوالهوی علی‌العشاق
العشر لهم ولی جمیع‌الباقی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۰
هر دل که طواف کرد گرد در عشق
هم کشته شد به آخر از خنجر عشق
این نکته نوشته‌اند بر دفتر عشق
سر اوست ندارد آنکه دارد سر عشق
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۱
هر روز بنو برآید آن دلبر عشق
در گردن ما درافکند دفتر عشق
این خار از آن نهاد حق بر در عشق
تا دور شود هرکه ندارد سر عشق
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸۰
می‌گردد این روی جهان رنگ به رنگ
وز پرده همی بیند معشوقهٔ شنگ
این لرزهٔ دلها همه از معشوقیست
کز عشق ویست نه فلک چون مادنگ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸۳
آن می که گشود مرغ جان را پر و بال
دل را برهانید ز سیری و ملال
ساقی عشق است و عاشقان مالامال
از عشق پذیرفته و بر ماست حلال
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸۵
از عقل دلیل آید و از عشق خلیل
این آب حیات دان و آن آب سبیل
در چرخ نیابی تو نشان عاشق
در چرخ درآیی بنشانهای رحیل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸۶
از من زر و دل خواستی ای مهر گسل
حقا که نه این دارم و نی آن حاصل
زر کو زر کی زر از کجا مفلس و زر
دل کو دل کی دل از کجا عاشق و دل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۴
حاشا که کند دل به دگر جا منزل
دور از دل من که گردد از عشق خجل
چشمم چو شکفت غیر آب تو نخورد
هم سرمهٔ دیده‌ای و هم قوت دل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۷
در عشق نوا جزو زند آنگه کل
در باغ نخست غوره است آنگه مل
اینست دلا قاعده در فصل بهار
در بانگ شود گربه و آنگه بلبل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۸
عشقی به کمال و دلربائی به جمال
دل بر سخن و زبان ز گفتن شده لال
زین نادره‌تر کجا بود هرگز حال
من تشنه و پیش من روان آب زلال
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۹
عشقی دارم پاکتر از آب زلال
این باختن عشق مرا هست حلال
عشق دگران بگردد از حال به حال
عشق من و معشوق مرا نیست زوال
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰۰
عمری به هوس در تک و تاز آمد دل
تا محرم جان دلنواز آمد دل
در آخر کار رفت و جان پاک بسوخت
انصاف بده که پاکباز آمد دل