عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰
من که گشتم خاک ره پروای افلاکم چرا
من که کردم ترک سر از دردسر باکم چرا
رشک دل با دیده کم از اختلاط غیر نیست
کس چه می داند که در بزم تو غمناکم چرا
انتظار باده را هم نشئه ای در جام هست
گر نمی دانی مقیم سایه تاکم چرا
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲
ز بی سرمایگی دادم سرانجامی سر خود را
به دست صد شکست دل سپردم ساغر خود را
چنان سیر چمن شد در گرفتاری فراموشم
که هرگز از قفس نشناختم بال و پر خود را
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶
غم عشقت زده ره خواب مرا
کرده پر کاسه خوناب مرا
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰
نیست در سر هوس جوش خریدار مرا
می گدازد چه کنم گرمی بازار مرا
در بهاری که گلش رنگ حیا داشته است
باغبان است ندیده است به گلزار مرا
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴
گشته سودای غمش هم درد و هم درمان مرا
می تراود آب خضر از آتش پنهان مرا
ساخت اول حلقه زنجیرم از چشم غزال
چون به صحرا برد سودای تو از زندان مرا
زد فلک از اخترم بر سر گل سرگشتگی
بسکه دید از گردش چشم تو سرگردان مرا
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵
ز پرده های خموشی شنو فغان مرا
به غیر غنچه نفهمد کسی زبان مرا
نمی شود نفسی غافل از دلم صیاد
قفس به زیر نگین دارد آشیان مرا
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۶
ز عندلیب چه پرسی نشان خانه ما
که پی نبرد صبا هم به آشیانه ما
بهار رفت (و) نچیدیم جز گل حسرت
ز آب گریه مگر سبز گشت حاصل ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۷
گل غم داغ جنون سوخته تا بر سر ما
تشنه خون تمناست لب ساغر ما
گرمی عشق و سیه بختی و دلسوختگی
می توان دید در آیینه خاکستر ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۹
شد فزون بیغم شکست خاطر دلگیر ما
کو خراجی تا کند بار دگر تعمیر ما
در بیابان جنون خضریم کز سودای عشق
موج آب زندگی شد حلقه زنجیر ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۴۲
عقد گوهر چون صدف در آستین داریم ما
خونبهای خویش در زیر نگین داریم ما
از غبار ما فلک تعمیر زندان می کند
در دو عالم خاطر اندوهگین داریم ما
با دل دیوانه خود مصلحت ها دیده ایم
خنده بر لب جان به کف چین بر جبین داریم ما
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۵۴
چراغم روشن است از روی آتشپاره ای امشب
به رغم دیده از دل می کنم نظاره ای امشب
چو چشم خویش مست جام اومیدی نمی دانم
چه ساغر های حسرت می کشد بیچاره ای امشب
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۶
داغ مهر دوستانم کینه دشمن کجاست
کاروان بار منت گشته ام رهزن کجاست
راحت آتش پرستان خانه زاد آفت است
مرهم داغی به از خاکستر گلخن کجاست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۹
جز آه و ناله از دل دیوانه برنخاست
غیر از صدای جغد ز ویرانه برنخاست
غم از دلم به ناخن سعی کسی نرفت
هرگز غبار آینه از شانه برنخاست
زاهد فسرده است و گرنه کدام دل
در بزم او نشست که دیوانه برنخاست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۳
شرح سودای تو از گریه زارم پیداست
برگ برگ چمن از ابر بهارم پیداست
جای اشک از مژه خاکستر دل می ریزد
حاصل سوختن از سایه خارم پیداست
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۶
خون دل خوردن به بزمش از شراب آسانتر است
زهر نوشیهای ما از شهد ناب آسانتر است
همچو جوهر گر نگیرد زخم هر دم دامنش
کشتن ما پیش تیغ او ز آب آسانتر است
ما اسیران را ز رشک سایه دیوار غیر
جان سپردن زیر تیغ آفتاب آسانتر است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۶
دل به راحت ندهم پاس محبت این است
مژه بر هم نزنم خواب فراغت این است
سینه صافی است غباری که ز راهم برخاست
اثر ساده دلی‌های عداوت این است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۷
سرگشتگی نشستنم از یاد برده است
بیهوده گردیم گرو از یاد برده است
در بیضه شکسته محبت دل مرا
از آشیان به خدمت صیاد برده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۵
چون دور ز وصل یار می بوده است
دل در بر من چه کار می بوده است
هر روز به رنگ تازه می خندد
این داغ چه خوش بهار می بوده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۹
درد می دردی به ایاغت نرسیده است
بوی گل داغی به دماغت نرسیده است
عاشق زکجا شکوه کجا این چه خیالی است
پیداست کزین باده دماغت نرسیده است
سبز است ز خون دل ما حاصلت ای چرخ
این است که یک میوه باغت نرسیده است
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۷
کلید زبانم به دست خاموشی است
حکایتم همه افسانه فراموشی است
سپند آتش رشکم خدا نگه دارد
مگر خیال تو با غیر در هم آغوشی است؟