عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۱
چندان که تو اسرار حقیقت خواهی
ز آنجا سخنی نیست به از کوتاهی
آگاه ز سِرْ اوست ز مه تا ماهی
کس را سر مویی نرسد آگاهی
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۲
اول میلم چو از همه سویی بود
و آورده به روی هر کسم رویی بود
آخر گفتم بمردم از هستی خویش
خود فرعونی در بُنِ هر مویی بود
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۴
آواز آمد مرا که در جستن دوست
شرط است ز پیش مغز، بشکستن پوست
هر عضو ترا جدا جدا میبُرّیم
این سهل بود بلا ز وارستن اوست
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۵
عمری چو فلک ز تگ نمیفرسودم
تا همچو زمین کنون فرو آسودم
صدباره همه گرد جهان پیمودم
چندان که شدم، حجاب من، من بودم
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۱۸
هر دل که ز سرِّ کار آگاهی داشت
درگوشه نشست ومنصبِ شاهی داشت
چون نیست ز نفسِ تو کسی دشمن تر
پس از که امیدِ دوستی خواهی داشت
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۲۲
ای در غم نان و جامه و آز و نیاز
افتاده به بازار جهان در تک و تاز
کاری دگرت نیست به جز خوش خفتن
گه مزبله پر میکن و گه میپرداز
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۲۶
ای عقلِ تو کرده مبتلای خویشت
از عقل، عَقیله هر زمانی بیشت
هر لحظه ز عقل، عَقْبَهای در پیشت
فریاد ز عقلِ مصلحت اندیشت
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۲۹
گاهی به هوس حرف فنا میخوانیم
گاهی ز هوس نزد بقا میمانیم
تر دامنی وجود خود میدانیم
بر خشک بمانده چند کشتی رانیم
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۳۰
مائیم که نه سوخته و نه خامیم
نه صاف چشیده و نه دُرد آشامیم
گرچه چو فلک ز عشق بیآرامیم
صد سال به تک دویده در یک گامیم
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۳۴
مسکین دل من تخم طلب کاشته بود
عمری عَلَمِ عِلْم برافراشته بود
از هرچه که پنداشته بود او همه عمر
فی الجمله چه گویم، همه پنداشته بود
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۳۵
گه خلوت بینِ هفت گلشن بودم
گه گوشه نشینِ کنجِ گلخن بودم
در گردِ جهان دست برآوردم من
دیار نبود بندِ من، من بودم
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱
هر جان که بدان سرِّ معما نرسید
در شیب فرو رفت و به بالا نرسید
بیچاره دل کسی که از شومی نفس
در قطرگی افتاد و به دریا نرسید
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۳
سنگی که نه در فروغِ خور خواهد ماند
ممکن نبود که او گهر خواهد ماند
هر کو با اصل شاخ پیوسته نکرد
پیوسته شکسته شاخ، درخواهد ماند
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۴
مردند همه، در هوسی، چتوان کرد
من با که برآرم نفسی، چتوان کرد
دیرست که روز باز بودست ولیک
بیدار نمیشود کسی، چتوان کرد
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۶
گر دیدهوری مرد لقا باید شد
مستغرق وحدتِ خدا باید شد
جایی که بود وجود دریا دایم
مشغول به کُوپْله چرا باید شد
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۷
چون می بتوان به پادشاهی مردن
افسوس بود بدین تباهی مردن
عالم همه پرمایدهٔ انعام است
تو گرسنه و تشنه بخواهی مردن
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۱
هرگاه که سِرِّ معرفت یابی باز
هر لحظه هزار منزلت یابی باز
چه سود که خویش را به صورت یابی
کار آن باشد که در صفت یابی باز
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۳
ای مرد فسرده راز مینشناسی
یک نکته به جز مجاز مینشناسی
مردی خرفی بماندهای بر سر کوی
کوری و کری و باز مینشناسی
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۴
از مال همه جهان جوی داری تو
وز خرمن عالم دروی داری تو
تو مرد عیان نهای که از هرچه که هست
گر خواهی وگرنه پرتوی داری تو
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۵
کو عقل که قصد آن جلالت کردی
کو دل که در آن دایره حالت کردی
چیزی که بر او دلالتی خواهد کرد
ای کاش که خویش را دلالت کردی