عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶۱ - الطریقة
صبر از سر استقامتم گو برخیز
در شهر دو صد ملامتم گو برخیز
برخیزم و بر راه غمش بنشینم
گر برخیزد قیامتم گو برخیز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۵ - الحقیقة
دل نیست کز آتش غمت سوخته نیست
یا جان که به تیر غم تو دوخته نیست
تن هست ولیکن ادب آموخته نیست
زان است که شمع وصل افروخته نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۴۷ - الصّبر
صبری که دلم بدو قوی بود برفت
بس دیر به دست آمد و بس زود برفت
هر چند که لاف پایداری می زد
چون آتش غم بدید چون دود برفت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۶
تا قسم من سوخته خود حرمان است
یا خود غم عشق درد بی درمان است
القصّه به هر کسی که در می نگرم
همچون من پای بسته سرگردان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۹
کو دل که بدان دل غم جان شاید خورد
کو جان که بدو دلی بشاید پرورد
کو عقل کزو قصّه توان کوته کرد
کو صبر که من پای نشانم در درد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۵۰
دل رفته و عشق آمده تا خود چه کند
جان داده و غم بستده تا خود چه کند
از حالت خود نشان نمی دانم داد
کاری است به هم برشده تا خود چه کند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۸
در دست غم عشق نهادم دل را
خاص از پی آن پای گشادم دل را
از باد مرا بوی تو آمد روزی
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۳
از ذکر تو جز عشق نیاموزد دل
وز هجر تو جز صبر نیندوزد دل
افسوس که درد دل از اندازه گذشت
بر درد دل منت نمی سوزد دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۴
ای خاک در تو سرمهٔ دیدهٔ دل
یاد تو دوای دل شوریدهٔ دل
من می دهم انصاف که افسوس بود
سودای تو در دماغ پوسیدهٔ دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۹۰
با راهرو گفت خسته می دار ای دل
یا ما به امید بسته می دار ای دل
ما را به شکستگان نظرها باشد
ما را خواهی شکسته می دار ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۹۱
دل را شود از دیده فرو پای به گل
وز دست دل و دیده شود خون حاصل
حالی است بدیع و کار و باری مشکل
دل آفت دیده است و دیده غم دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۹۷
با دل گفتم مشکلت آسان نشود
با یار سر تو هرگز آسان نشود
باری سر خویش گیر ازو دست بدار
دل گفت همه شود ولی آن نشود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۰
از دیده چه گویم که ازو دارم غم
وز دل چه خبر دهم که بودش همدم
القصّه دل و دیده فتادند به هم
تا درد مرا هیچ نباشد مرهم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۲
ای دل دَرِ غم گشاده ای می بینم
در دام بلا فتاده ای می بینم
از یار کناره کرده ای می دانم
دل در دگری نهاده ای می بینم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۶
با دل گفتم نئی زمردان غمش
بیهوده متاز گردِ میدان غمش
دل گفت به من که رو سر انداز و مپرس
مانندهٔ گوی پیش چوگان غمش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۰۷
هر لحظه زدست غم به جان آید دل
در خوردن غم هیچ نیاساید دل
گفتم که زدیده است دل را تشویش
دیده چه کند تاش نفرماید دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۱
ای دل گر ازین پایه فروتر نایی
با لشکر غوغای غمش برنایی
قصّه چه کنم که در غمش آخر کار
تا خون نشوی به چشمشان درنایی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۲۶
غمگین غمگین به سوی تو می پویم
مسکین مسکین بر تن خود می مویم
پنهان پنهان روز و شبت می جویم
آسان آسان به ترک تو چون گویم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۶
تا چند کشم غصّهٔ کس ناکس را
وز خسّت خود خاک شوم هر خس را
کارم به دو گز عبا چو برمی آید
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۵
دردا که درین سوز و گدازم کس نیست
همراه درین راه درازم کس نیست
در قعر دلم جواهر راز بسی است
اما چه کنم محرم رازم کس نیست