عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
دانی سخنت شکسته چون میآید
یا حرف زبان تو زبون میآید
تنگست بغایتی دهانت که ازو
یک حرف بدو پاره برون میآید
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
زان غالیه دان کزاو دلم خون آید
چندین سخن نغز برون چون آید
کز تنگ دهانیش الف گاه سخن
چون دال دو تا گردد و بیرون آید
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
دردا که دلم زهجر خون خواهد شد
کارم ز فراق سرنگون خواهد شد
وان راز که در خون دلم بود نهان
با خون ز ره دیده برون خواهد شد
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
گر چه ز تو بر دلم ستم میگذرد
ور چه شب و روز من بغم میگذرد
دل تنگ ندارم که بهر حال که هست
گر ناخوش و گر خوشست هم میگذرد
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
بر من غم عشق بینهایت برسید
وز دست تو کارم بشکایت برسید
گر زانکه نخواهی که بنالم سحری
دریاب که درد دل بغایت برسید
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
نه با تو مرا خلوت و جام می بود
نه با تو مرا عشرت و نای و نی بود
تا کی گوئی وصل نباشد همه روز
گو خود بکجا با که که دیده کی بود؟
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
هر دم ز توام غمی دگر باید برد
هر روز زدی غمی بتر باید برد
شاید که بهایهای بر من گریند
کم با تو همی عمر بسر باید برد
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
ایدل نکنی تو زین فضولیها کم
وی شیفته جان شدی گرفتار بغم
ای تن تو نگشتی از جفا سیر هنوز
ای دیده شوخ اینهمه دیدی و هم
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
گفتم ز چه چون بوصل مقدور شوم
ناگاه ز دیدار تو مهجور شوم
گفتا چو کمانی تو و من چون تیرم
چون جمله ترا شدم ز تو دور شوم
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
تا دست رهی گسست از دامن تو
تا دیده بریده گشت از دیدن تو
از زخم طپانچه ها که بربر زده ام
شد سینه من برنگ پیراهن تو
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
از بسکه همیکنم بشب ناله و آه
بر چرخ سیاهشد ز آهم رخ ماه
این خود چه دلست که برمنش رحمت نیست
من بنده آن دلم زهی سنگ سیاه
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
جانا تو چنین بجنگ با من زچه
گر دوست نئی رواست، دشمن زچه
بی هیچ سبب کشیده دامن را
در خون من سوخته خرمن زچه
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۰
در ساخته بر غم من دیگر جای
ز (آری مگر) ت تعمیه می باشد رای
در باقی کن باوی ور شگم منمای
بر جان من و جوانی خود بخشای
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
یکروز بطبع با رهی دم نزنی
تا عالمی از عربده بر هم نزنی
ای سنگین دل اگر بمیرم ز غمت
کمتر ز یکی آه بود کم نزنی
جمال‌الدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۶
ای بیش ز مه بنیکوئی و کم نی
وقتست که رحمتی کنی یا هم نی
گوئی که غمت هست ز جان شیرینتر
زیرا که ز جان سیر شدم وز غم نی
صفای اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹
باشد به کف عشق مهار دل من
در دست غمست اختیار دل من
هرگز دل من بی غم عشق تو مباد
در کار غم تو باد کار دل من
ابوالفرج رونی : رباعیات
شمارهٔ ۶
چون چرخ برافکند ردای زربفت
بنشست به صد حیله و برخاست به تفت
گفتم که مرو چو این بگفتم که برفت
رفتم که دمید صبح و آمد آگفت
ابوالفرج رونی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
با هجر من ضعیف را تاب نماند
آرام نماند با من و خواب نماند
در مرحله ها مسجد و محراب نماند
کز من بگذر ز اشک غرقاب نماند
ابوالفرج رونی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵
مسکین تن بی خواب مرا تاب نماند
خواب از بر من به تیر پرتاب نماند
چون گرد من از سرشگ پایاب نماند
نشگفت گرم به آب در خواب نماند
ابوالفرج رونی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
شبهای دراز تو به آرام و به ناز
خوش خفته و خواب با تو گشته دمساز
مسکین من بیدل چه به شبهای دراز
چون چشم فلک نیایدم چشم فراز