عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۸۴
ساقیا برخیز و پیش آور ایاغ
از ایاغی ساز ما راتر دماغ
ساغر عشرت بدور افکن که دل
از غم دوران دون یابد فراغ
سرو قدا جز بگلزار رخت
غنچه گل نشکفد از باغ و راغ
پرتو حسن توام شب تا سحر
در شبستان دل افروزد چراغ
عاشقان را نیست در صحرای دل
لاله زاری خوشتر از گلهای باغ
نعره مستان و وعظ واعظان
آن خروش بلبل و این بانگ زاغ
گر هدا جوئی بجو نور علی
با تو گفتم این بود شرط بلاغ
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۸۵
چهره یارم که باشد چون گل جنت لطیف
قرص مهر و ماه پیشش هست جرمی بس کسیف
گرچه خوبان از ظرافت دلربائی میکنند
دلربائی کس ندیده همچو یار من ظریف
خوش نمایندم بهم ز انگشت خلقی چون هلال
گشته ام بس در غم مه پیکری زرد و ضعیف
ای جنب غسلی برآر و در صفای دل بکوش
چند شویی جبهه در حمام با صابون و لیف؟
گر شریفی بایدت در کعبه دل پیشوا
نیست جز نور علی در کعبه دل‌ها شریف
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۸۶
ای خم ابروی تو قبله ارباب عشق
وی حرم کوی تو کعبه اصحاب عشق
میرسد از هر زمان تازه عتابی ز تو
حب تو کی میرود از دل احباب عشق
زلف کمندت که هست دام دل عاشقان
گردن جانها بسی بسته ره باب عشق
تا که بچنگ آورد از صدفت گوهری
دل زندم هر نفس لطمه بغرقاب عشق
کی برساند بلب جام زلال خضر
هرکه رسیدش بکام جرعه از ناب عشق
برسر بحر فنا جای کند جاودان
هرکه نشنید دمی در دم سیلاب عشق
تافت ز نور علی تا بدلم تابشی
آتشی افروخته دل ز تب و تاب عشق
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۸۷
ترا سزد که بگردش درآوری افلاک
که نیست دایره خوش خطت بمرکز خاک
مه جمال تو چون آفتاب تابان است
ولیک دیده خفاش کی کند ادراک
بفرق تاج لعمرک شها ترا زیبد
که فخر عالمی و صدر مسند لولاک
سمک ببندگیت بسته طوق در گردن
بگوش حلقه از ماه نو کشیده سماک
مرا که لطف عمیمت بجان سپر باشد
چه باکم ار بزند روزگار تیغ هلاک
بیا بیا که بتن جامه شکیبائی
چو گل ز خار غمت گشته عاشقان راچاک
بجز جمال تو نور علی نمی بیند
ازآنکه آینه از زنگ غیر دارد پاک
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۸۸
توئی جان و توئی جانانه دل
توئی ساکن میان خانه دل
منور باشد ای ساقی مدامم
زعکس طلعتت پیمانه دل
دمی از غلغل مینای وصلت
تهی هرگز نشد خمخانه دل
چنان شمع رخت دردل برافروخت
گرفته سربسر ویرانه دل
شده در گلشن تن مرغ جان را
خط و خال تو دام و دانه دل
مرا نور علی چون مهر گردون
شده روشن ببام خانه دل
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۸۹
ساقیا کو باده چون سلسبیل
تا شوم مست و کنم جان را سبیل
من غلام همت آنم که او
کار پیغمبر کند بی جبرئیل
نیست با کم ز آتش نمرودیان
گر بسوزانندم از کین چون خلیل
طبل فرعونی چه کوبد زاهدا
غافلی غافل تو از بانگ رحیل
جز کفن با خود نبرده زیر خاک
آنکه زد تخت شهی بر پشت پیل
نیست اندر خانقاه و مدرسه
حاصلی جز آه و واه و قال و قیل
تا نتابد در دلت نور علی
کی بدل بینی جمال آن جمیل
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۹۰
هر که واقف گشت از اسرار دل
نیست در چشمش بجز انوار دل
اهل وحدت را در ادوار وجود
دل بود چون نقطه پرگار دل
در محیط جان نگردیده غریق
کی بچنگ افتد در شهوار دل
آن بت عیار بین در دیر جان
رشته زلفش شده زنار دل
چشم جان بگشا و نور لم یزل
جلوه گر بین از در و دیوار دل
بگذر از هستی خود منصور وار
رواناالحق می سرا بر دار دل
عاشقان را رونق دکان کجاست
جز متاع وصل در بازار دل
تا نتابد صیقل از نور علی
کی رود از سینه ات زنگار دل
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۹۱
آئینه حق نماست این دل
یا خلوت کبریاست این دل
یا آینه جمال شاهست
یا جلوه کدخداست این دل
یا مرکز عالم وجود است
یا دایره سماست این دل
با قطره بحر بیکرانست
یا گوهر بی بهاست این دل
یا نور علیست گشته ظاهر
یا جام جهان نماست این دل
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۹۲
ای جلالت گشته مرآت جمال
وی جمال تو عیان اندر جلال
آفتابی چون جمالت لم یزل
خود نتابید از سپهر لایزال
زآتش شمع دل افروز رخت
سوخته پروانه سانم پر و بال
در ثنای شکرستان لبت
طوطی طبعم شده شیرین مقال
ساکنان کوی عشقت را بس است
کثرت و وحدت برویت خط و خال
ساقیم مست است و میریزد بجام
عاشقانرا می ز مینای وصال
از دل و جان کیست جز نور علی
محترم اندر حریم ذوالجلال
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۹۵
چمن فرمود باز آرایش گل
بلند آوازه شد آهنگ بلبل
چو زلف مشکبار گلعذاران
فشاند نافه چین جعد سنبل
کنون کز ژاله پر شد جام لاله
تو هم لبریز گردان ساغر مل
زنی اندر تسلسل دور تا چند
بدور انداز جامی از تسلسل
بگردون ساغر خور تا بگرد است
مکن در گردش ساغر تعلل
دلم گردیده تا مهمان عشقش
نشسته بر سر خوان توکل
بجز نورعلی کو تاجداری
که باشد قابل تخت تجمل
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۹۶
مطرب گل دمید در نی دم
آشنا غوطه ور شد اندریم
ساقی عشق بهر مستان ریخت
طرح پیمانه از گل آدم
سینه ریش دردمندان را
شد نمک زار لعل او مرهم
زنده سازد لب روان بخشش
صد هزاران چو عیسی مریم
پشت پا می زنند از سر کبر
ساکنان درش بمسند جم
جز خیال رخ دل آرایش
کس نشد در حریم جان محرم
غیر نور علی که او باقیست
جاودان کس نماند در عالم
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۹۷
ما ابر گهر باریم هی هی جبلی قم قم
ما قلزم ز خاریم هی هی جبلی قم قم
گر نور خداجوئی بیهوده چه میپوئی
ما مشرق انواریم هی هی جبلی قم قم
اسرار نهانی را گر فاش و عیان خواهی
ما مخزن اسراریم هی هی جبلی قم قم
این روز تو همچون شب گر تیره و تاریکست
ما شمع شب تاریم هی هی جبلی قم قم
با قافله وحدت گر زانکه سری داریم
ما قافله سالاریم هی هی جبلی قم قم
ما رند قدح نوشیم از نام و نشان رسته
در میکده خماریم هی هی جبلی قم قم
در روز ازل با حق چون قول بلی گفتیم
ما بر سر اقراریم هی هی جبلی قم قم
با جنت و با دوزخ ما را نبود کاری
ما طالب دیداریم هی هی جبلی قم قم
ما باقی باللهیم فانی ز خودی خود
منصور سر داریم هی هی جبلی قم قم
در اول و در آخر در ظاهر و در باطن
ماپرتو دلداریم هی هی جبلی قم قم
در طور لوای حق رب ارنی گویان
مستغرق دیداریم هی هی جبلی قم قم
ای زاهد افسرده رو طعنه مزن مار ا
ما آه شررباریم هی هی جبلی قم قم
در میکده وحدت چون نور علی دایم
مست می جباریم هی هی جبلی قم قم
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۹۸
من در تاج خسروان آن لؤلؤ لالا ستم
در قعر بحر بیکران آن گوهر یکتاستم
گه نار و گه نور آمدم گه مست مخمور آمدم
بردار منصور آمدم هم لا و هم الاستم
من مست جام کوثرم در قلزم جان گوهرم
من عکس روی دلبرم در هر دلی پیداستم
گه خالد و سلمی شدم گه وامق و عذرا شدم
مجنون بدم لیل شدم در منزل اعلاستم
مخمور و مستم چیستم مفتون زلف کیستم
نی هستم و نی نیستم یکتای بیهمتاستم
گه ساقی و گه باده ام گه عاشق آزاده ام
گه نقش و گاهی ساده ام گه جام و گه میناستم
نور علی عالیم در کشور جان والیم
وز حق پر از خود خالیم مهر جهان آراستم
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۱۹۹
موج و بحر و کشتی و طوفان منم
گوهر دریای بی پایان منم
تا گشایم دیده بر دیدار خویش
جلوه گر در چشم این و آن منم
در تن جانان منم ای جان عزیز
تن چه و جان چه که جان جان منم
عاشقان را روز و شب در وصل و هجر
نور و نار و جنت و نیران منم
صاحب الامر دیار جان و دل
فاش گویم اندر این دوران منم
تا بعشقش بیسر و سامان شدم
عاشقان را خوش سرو سامان منم
دمبدم رندانه چون نور علی
فیض بخش جمله رندان منم
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۲۰۰
چند یاد تو جفا کیش کنم
سینه از داغ غمت ریش کنم
راز دل چند ز ناکامی خویش
بی تو با جان غم اندیش کنم
آشنای ره عشق نو نیم
گرنه بیگانگی از خویش کنم
یکسر موی نگنجد چو حجاب
در رهت ترک سر خویش کنم
با من از بیش و کم ای یار مگوی
گر بدل فکر کم و بیش کنم
نقد شاهی دو کون از کم و بیش
صرف در خدمت درویش کنم
طلب معرفه الله مدام
همچو نورعلی از خویش کنم
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۲۰۱
هله مست دلبرستم هله مست بیخودستم
هله مست ساغرستم هله مست بیخودستم
هله مست روی یارم هله مست آن نگارم
هله مست بیقرارم هله مست بیخودستم
هله مست عاشقانم هله مست عارفانم
هله مست سالکانم هله مست بیخودستم
هله مست آن جمالم هله مست آن کمالم
هله مست لایزالم هله مست بیخودستم
هله مست گلرخانم هله مست بلبلانم
هله مست این و آنم هله مست بیخودستم
هله رند می پرستم هله باده الستم
هله جام می بدستم هله مست بیخودستم
هله نور آن علیم هله والی ولیم
هله در سینجلیم هله مست بیخودستم
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۲۰۲
هله مست کن فکانم هله جان جان جانم
هله مست لامکانم هله جان جان جانم
هله پرتو خدایم هله نور حق نمایم
هله مست کبریایم هله جان جان جانم
هله بلبلم بگلشن هله آتشم بگلخن
هله جان پاک در تن هله جان جان جانم
هله عاشقم بروئی هله والهم بموئی
هله ساکنم بکوئی هله جان جان جانم
هله مست مصطفایم هله مست مرتضایم
هله طالب رضایم هله جان جان جانم
هله نور عین و لامم هله بی نشان و نامم
هله عاشق تمامم هله جان جان جانم
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۲۰۳
گاه ذاکر گاه مذکورم نمیدانم کیم
گاه ناظر گاه منظورم نمیدانم کیم
گاه ناعم و گاه منعم گاه نعمت گاه شکر
گاه شاکر گاه مشکورم نمیدانم کیم
گاه باغ گاه راغ و گاه سرو گاه گل
گاه تاک و گاه انگورم نمیدانم کیم
گاه ساقی گاه ساغر گه صراحی گاه می
گاه مست و گاه مخمورم نمیدانم کیم
گاه چنگم گاه چنگی گاه صوت و گه صدا
گه رباب و گاه سنتورم نمیدانم کیم
گاه کوس و گه نقاره گاه سنج و گه دهل
گاه سرنا، گاه ناقوسم نمیدانم کیم
گاه کنزم گه طلسم و گه مسما گاه اسم
گاه مخفی گاه مشهورم نمیدانم کیم
گاه عرش و گاه کرسی گاه لوح و گه قلم
گه مقدر گاه مقدورم نمیدانم کیم
گه قمر گه تیر و زهره گاه شمس و گه زحل
گاه مریخ سلحشورم نمیدانم کیم
گاه کبک و گاه صعوه گاه شاهین گه عقاب
گاه باز و گاه عصفورم نمیدانم کیم
گاه طوطی گاه قمری گاه بلبل گاه جغد
گه حصار و گاه محصورم نمیدانم کیم
گاه مرکب گه بسیط و گه محاط و گه محیط
گه حصار و گاه محصورم نمیدانم کیم
آدم و ادریس و شیث و نوح و ایوبم گهی
گه سلیمان و گهی مورم نمیدانم کیم
گاه خضر و گاه الیا گاه یوشع گاه نون
گاه موسی و گهی طورم نمیدانم کیم
گاه یوسف گاه یعقوبم گهی پیراهنم
گاه غمگین گاه مسرورم نمیدانم کیم
گه مسیحای زمانم روح بخش انس و جان
گه طبیب و گاه رنجورم نمیدانم کیم
گاه مست مصطفایم گاه مست مرتضی
گاه محو چارده نورم نمیدانم کیم
گاه سلمان گاه بوذر گه اویس و گه قرن
گاه شبلی گاه منصورم نمیدانم کیم
نعمت الله ولیم گاه محمودم گهی
گاه شمس الدین بانورم نمیدانم کیم
گه رضا و گاه معصومم گهی فیاض فیض
گاه گنج و گاه گنجورم نمیدانم کیم
گه مرید و گه ارادت گاه مرشد گاه رشد
گاه امر و گاه مأمورم نمیدانم کیم
گاه کافر گاه مؤمن گاه ایمان گاه کفر
گاه واصل گاه مهجورم نمیدانم کیم
عاشق و معشوق و عشق و وصل و هجرم گاهگاه
گاه ساتر گاه مستورم نمیدانم کیم
گاه عزرائیل و میکائیل وگاهی جبرئیل
گاه اسرافیل و گه صورم نمیدانم کیم
گاه حیم گاه میت گاه تابوت و کفن
گاه سدر و گاه کافورم نمیدانم کیم
گه نکیر و گاه منکر گه عقاب و گه ثواب
گاه مدفون در ته گورم نمیدانم کیم
گه صراط و خلد و میزان گاه کوثر گه جحیم
گاه محشر گاه محشورم نمیدانم کیم
گاه مجرم گاه جرم و گاه محرم گه حرم
گاه غافر گاه مغفورم نمیدانم کیم
گاه چون نور علی اندر زمین و آسمان
با همه نزدیکم و دورم نمیدانم کیم
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۲۰۴
ما محو تجلی الهیم
آسوده ز حب مال و جاهیم
محرم بطواف کعبه دل
محرم بحریم لا الهیم
عریان بلباس خود پرستی
وارسته ز جبه و کلاهیم
نی در پی مال و ملک دنیا
نه در غم لشگر و سپاهیم
همواره بمسند قناعت
در کشور فقر پادشاهیم
صباح ببحر همچو ماهی
سیاح بر آسمان چو ماهیم
گریان بسحر چو شمع و خندان
چون گل زنسیم صبحگاهیم
داریم امید عفو هر چند
مستغرق لجه گناهیم
چون نور علی مسافران را
بردرگه دوست خضر راهیم
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۲۰۵
چون ز دار فنا بقا گشتم
محرم سر اولیا گشتم
تا شدم پادشاه کشور جان
طبل الا زدم ولا گشتم
درد و صافش تمام نوشیدم
تا که جام جهان نما گشتم
پرتو حسن او بدل دیدم
عاشق مست بیریا گشتم
بهر اظهار کبریائی او
مظهر خاص کبریا گشتم
عاشق ورند ولاابالی وار
در ره عشق مبتلا گشتم
همچو نور علی شدم باقی
تا ز دار خودی فنا گشتم