عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۳۴ - ذم زاد بوم
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۴۷ - خوان از خون
خوان میفکند کنون مسلمانان
آن خواجه که سگ بر او شرف آرد
خوانی که ز خون آدمی باشد
افطار بدان کسی روا دارد؟
خود کس نرود و گر رود آنجا
دربانش و پرده دار نگذارد
خوانی چه کنی که میزبان او را
هر لقمه هزار بار بشمارد
آن سفره نحس مردریگش بین
کش پیش شدن کسی نمی یارد
وان قرص حقیر چون هلال صوم
کش گرسنگی ز لب همی بارد
آن خواجه که سگ بر او شرف آرد
خوانی که ز خون آدمی باشد
افطار بدان کسی روا دارد؟
خود کس نرود و گر رود آنجا
دربانش و پرده دار نگذارد
خوانی چه کنی که میزبان او را
هر لقمه هزار بار بشمارد
آن سفره نحس مردریگش بین
کش پیش شدن کسی نمی یارد
وان قرص حقیر چون هلال صوم
کش گرسنگی ز لب همی بارد
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۵۳ - عشوه و تمویه
از منت شرم نیامد که پس از چندین مدح
وعده های تو همه عشوه و تمویه بود
مردریگی که مرا خواهی دادن بدو سال
چند محتاج بترویح و بتوجیه بود
من خجل میشوم از هر که بخواند شعرم
تا ازان خواندنش آسایش و ترفیه بود
که چو از اول بر خواند که فی السعد الدین
تا بآخر همه نیز و وله فیه بود
وانگهی زیبد کز خلعت و از بخشش تو
کیسه من تهی و خانه من تیه بود
رایگان مدح تو بر گفتن نز عقل بود
ورچه مدح تو چو تسبیح و چو تنزیه بود
هر چه در مدح تو گویند بدین همت وجود
همچو در حق خدا گفتن تشبیه بود
هان نمیگویم از عهده آن بیرون آی
کاینچنین بیتک ها از پی تنبیه بود
وعده های تو همه عشوه و تمویه بود
مردریگی که مرا خواهی دادن بدو سال
چند محتاج بترویح و بتوجیه بود
من خجل میشوم از هر که بخواند شعرم
تا ازان خواندنش آسایش و ترفیه بود
که چو از اول بر خواند که فی السعد الدین
تا بآخر همه نیز و وله فیه بود
وانگهی زیبد کز خلعت و از بخشش تو
کیسه من تهی و خانه من تیه بود
رایگان مدح تو بر گفتن نز عقل بود
ورچه مدح تو چو تسبیح و چو تنزیه بود
هر چه در مدح تو گویند بدین همت وجود
همچو در حق خدا گفتن تشبیه بود
هان نمیگویم از عهده آن بیرون آی
کاینچنین بیتک ها از پی تنبیه بود
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۵۵ - عاقل
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۶۲ - اسراف مکن
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۶۳ - ذکر خیر بعد از مرگ
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۶۶ - وظیفه
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۷۲ - مقتدایان شهر
خواجگان را نگر برای خدا
کاندر این شهر مقتدایانند
همه عامی و آنکه از پی فضل
لاف پیما و ژاژ خایانند
هر یکی در ولایت و ده خویش
کفش دزد و کله ربایانند
خشک مغزان ولیک تردامن
تیره رویان و خیره رایانند
چه ستایش کنم گروهی را
که همه خویشتن ستایانند
خر سواران بکار اشتر دل
ریش کاوان ریش کایانند
بسکه شان چارپای کردستند
لاجرم جمله چارپایانند
همه چون اره تیز دندانند
همه چون تیشه سر گرایانند
آب رنگان آتشین طبعند
باد دستان خاک پایانند
لقمه نزد جملمه فاضلتر
زانکه در شرع رهنمایانند
همه از هیچ کمترند ارچه
از تکبر همه خدایانند
ای دریغا که ضایعند ازانک
نقشبندان و دلگشایانند
من از اینان چه طرف بربندم
که همه همچو من گدایانند
تیز در ریششان بخرواران
ور چه ام جمله آشنایانند
کاندر این شهر مقتدایانند
همه عامی و آنکه از پی فضل
لاف پیما و ژاژ خایانند
هر یکی در ولایت و ده خویش
کفش دزد و کله ربایانند
خشک مغزان ولیک تردامن
تیره رویان و خیره رایانند
چه ستایش کنم گروهی را
که همه خویشتن ستایانند
خر سواران بکار اشتر دل
ریش کاوان ریش کایانند
بسکه شان چارپای کردستند
لاجرم جمله چارپایانند
همه چون اره تیز دندانند
همه چون تیشه سر گرایانند
آب رنگان آتشین طبعند
باد دستان خاک پایانند
لقمه نزد جملمه فاضلتر
زانکه در شرع رهنمایانند
همه از هیچ کمترند ارچه
از تکبر همه خدایانند
ای دریغا که ضایعند ازانک
نقشبندان و دلگشایانند
من از اینان چه طرف بربندم
که همه همچو من گدایانند
تیز در ریششان بخرواران
ور چه ام جمله آشنایانند
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۷۹ - انقلاب اصفهان
دیدی تو اصفهانرا آنشهر خلد پیکر
آن سدره مقدس آن عدن روح پرور
آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت
آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور
هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت
هر خانه سایه سایه با یکدگر مجاور
از غایت سخاوت زردار او تهی دست
وزمایه قناعت درویش او توانگر
اکنون ببین در آنخلد طوبی بیخ کنده
ولدان مو بریده حوران کشته شوهر
شهری چو چشم خوبان آراسته بمردم
خالی شده ز مردم حالی چو چشم عبهر
همچون صباح کاذب خطی ولی مبتر
همچون سراب شوره حظی ولی مزور
لطف خدای دیدی اکنون سیاستش بین
انواع لطف دیدی آثار قهربنگر
مشک از عنابچین در شد قار همچو کافور
لؤلؤ ز غصه در بحر شد قیر همچو عنبر
نحل اربداندی این ممکن که گردد از سهم
شهد شچو شحم حنظل مومشچو سنگمرمر
آتش پرست را گو برگیر نار و زنار
کایدر نماند اصلا نه مسجد و نه منبر
بنگر بدین عجایب طوفان و کوه جودی
دجال و مهد مهدی غرقاب و بیت مشعر
آن سدره مقدس آن عدن روح پرور
آن بارگاه ملت وان تختگاه دولت
آن روی هفت عالم وانچشم هفت کشور
هر کوچه جویباری محکم بمهر عصمت
هر خانه سایه سایه با یکدگر مجاور
از غایت سخاوت زردار او تهی دست
وزمایه قناعت درویش او توانگر
اکنون ببین در آنخلد طوبی بیخ کنده
ولدان مو بریده حوران کشته شوهر
شهری چو چشم خوبان آراسته بمردم
خالی شده ز مردم حالی چو چشم عبهر
همچون صباح کاذب خطی ولی مبتر
همچون سراب شوره حظی ولی مزور
لطف خدای دیدی اکنون سیاستش بین
انواع لطف دیدی آثار قهربنگر
مشک از عنابچین در شد قار همچو کافور
لؤلؤ ز غصه در بحر شد قیر همچو عنبر
نحل اربداندی این ممکن که گردد از سهم
شهد شچو شحم حنظل مومشچو سنگمرمر
آتش پرست را گو برگیر نار و زنار
کایدر نماند اصلا نه مسجد و نه منبر
بنگر بدین عجایب طوفان و کوه جودی
دجال و مهد مهدی غرقاب و بیت مشعر
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۸۰ - خوان خواجه
خواهی که نزد خواجه قبولی بود ترا
منشین بخوان او برو از نان او مخور
ور چند گویدت تبکلف که نان بخور
فرمانبر آنچه گفت و بفرمان اومخور
زنهار خورولیک مخور نانش زینهار
وزنان طفل و بیوه بخور زان اومخور
خوانش چو خون حرام بود گرد آن مگرد
نانش چوجان عزیزست از جان او مخور
از گوشتش همی چش وازنان اومچش
از خون او همیخور و از خوان او مخور
منشین بخوان او برو از نان او مخور
ور چند گویدت تبکلف که نان بخور
فرمانبر آنچه گفت و بفرمان اومخور
زنهار خورولیک مخور نانش زینهار
وزنان طفل و بیوه بخور زان اومخور
خوانش چو خون حرام بود گرد آن مگرد
نانش چوجان عزیزست از جان او مخور
از گوشتش همی چش وازنان اومچش
از خون او همیخور و از خوان او مخور
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۸۱ - نان تهی و نام نکو
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۸۳ - شهر پر آشوب
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۸۷ - شهر اصفهان
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۹۸ - عدل
خسروا عدل کن همیشه ازانک
خوب نبود ز شهر یاران ظلم
ظلم شاهان هلاک دهر بود
نیست خرد از بزرگواران ظلم
ظلم بگذار ازانکه برباید
تاج از فرق تاجداران ظلم
هست نقصان عمر و آفت دین
ملخ کشت و منع باران ظلم
عدل تو هم اثر ندارد اگر
تو کنی عدل و پیشکاران ظلم
عدل فرمای و ظلم کن باری
که بود رای خاکساران ظلم
زانکه یک ظلم و صد هزاران عدل
به که یک عدل و صد هزاران ظلم
خوب نبود ز شهر یاران ظلم
ظلم شاهان هلاک دهر بود
نیست خرد از بزرگواران ظلم
ظلم بگذار ازانکه برباید
تاج از فرق تاجداران ظلم
هست نقصان عمر و آفت دین
ملخ کشت و منع باران ظلم
عدل تو هم اثر ندارد اگر
تو کنی عدل و پیشکاران ظلم
عدل فرمای و ظلم کن باری
که بود رای خاکساران ظلم
زانکه یک ظلم و صد هزاران عدل
به که یک عدل و صد هزاران ظلم
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۰۱ - یخ بندی طبع
مرا ایزد تعالی خاطری داد
که دایم با فلک بودی عتابم
بمعنی دادن بکر آنچنان بود
که با او کان معنی بدخطابم
بهر وقتی کزاو کردم سؤالی
نهاده بود صد معنی جوابم
کنون از بخل ممدوحان ممسک
غلط بینم همی با او حسابم
چنان پذرفت رنگ بخل کزوی
بصد اندیشه یک معنی نیابم
زدم سردی این مشتی بخیلان
چنین یخ بندشد طبع چوآبم
در ابر بخل و بی آبی نهان شد
دریغا خاطر چون آفتابم
که دایم با فلک بودی عتابم
بمعنی دادن بکر آنچنان بود
که با او کان معنی بدخطابم
بهر وقتی کزاو کردم سؤالی
نهاده بود صد معنی جوابم
کنون از بخل ممدوحان ممسک
غلط بینم همی با او حسابم
چنان پذرفت رنگ بخل کزوی
بصد اندیشه یک معنی نیابم
زدم سردی این مشتی بخیلان
چنین یخ بندشد طبع چوآبم
در ابر بخل و بی آبی نهان شد
دریغا خاطر چون آفتابم
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۰۹ - ترک هجا
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۱۰ - نفاق و بخل
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۱۲ - مردم سپاهان در زمان پیش
سگ به از مردم سپاهانست
بوفاق و وفا و پویه و دم
آنچنان مدخلان دون همت
همه از عالم مروت گم
همه درنده پوستین چون سگ
همه مردم گزای چون کژدم
زن و فرزندشان و یکجو زر
دل و جانشان و یکدرم گندم
این چه بخلست و این چه امساکست
هم عقی الله سگی مردم قم
بچه بتوان شناخت خر زایشان
بدرازی گوش و گردی سم
بس دریغ آیدم چنین شهری
بگروهی همه چو در دی خم
مردمی اندرو مجوی ازانک
همه چیزی دراوست جز مردم
بوفاق و وفا و پویه و دم
آنچنان مدخلان دون همت
همه از عالم مروت گم
همه درنده پوستین چون سگ
همه مردم گزای چون کژدم
زن و فرزندشان و یکجو زر
دل و جانشان و یکدرم گندم
این چه بخلست و این چه امساکست
هم عقی الله سگی مردم قم
بچه بتوان شناخت خر زایشان
بدرازی گوش و گردی سم
بس دریغ آیدم چنین شهری
بگروهی همه چو در دی خم
مردمی اندرو مجوی ازانک
همه چیزی دراوست جز مردم
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۲۴ - کام دل
جمالالدین عبدالرزاق : مقطعات
شمارهٔ ۱۳۰ - رسم