عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
از دست تو در ساغر جانم خونهاست
وز عشق تو دل چو پرده قانونهاست
گویند که این باده افیون زهر است
زهر است و لیک حسرت افسونهاست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۸
این منطقه فلک مدار غم تست
وین رشته چرخ پود و تار غم تست
هر روز و شب از دود دلم جزیه گرفت
تا دور معدل النهار غم تست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
ای آنکه ترا حریم گردون حرم است
گر خون خوری از ساغر گردون چه غم است
دنیا چو رحم دان و در او خود را طفل
خون است غذای طفل تا در رحم است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
اشراق همه جهان پر افسانه ماست
از ساغر عشق عقل دیوانه ماست
دیوان خرد کتابت خامه ماست
نه طاق فلک رواق کاشانه ماست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
از خاک من الماس جفا خواهد رست
وین شعله ز قبرم چو گیا خواهد رست
گر ابر غمت قطره چین خواهد ریخت
چون مو ز تنم خاک بلا خواهد رست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
بوقلمونی و بایزیدی کفر است
وین دلسیهی و مو سفیدی کفر است
دانم که نیم لایق رحمت لیکن
از درگه دوست ناامیدی کفر است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
جز غم که ندیم دل سودائی ماست
کس نیست که او مونس تنهائی ماست
هر جرعه خون که ساقی دل ریزد
از جام جهان نمای بینائی ماست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
جز صانع بی همال قیومی نیست
مصموع بجز هالک معدومی نیست
در عالم حق که خود حقیقت همه اوست
عالم بمثل نقطه موهومی نیست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
چوگان شده قامتم سرم گوی خوش است
خوناب دل مرا جهان جوی خوش است
صد شعله مرا بر سر هر موی خوش است
میدان بلامرا ز هر سوی خوش است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
خورشید که گرمی جهان را سبب است
از شعله آه من گرفتار شب است
ز آتشکده سینه من می خیزد
این دود سیه که حاصل تاب و تب است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
دی مرکب حکمت آنکه بر گردون تاخت
بنشست و برای بنده معجونی ساخت
گفتی که مگر به هیمه هجرش پخت
کآتش ز حرارت به درونم انداخت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
رسم شب ما ستاره پنهان شدن است
راه دل ما بر سر پیکان شدن است
خود آنچه به دور ما همین نادره است
جاوید شب تیره به پایان شدن است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
صد شکر که کوچه عدم جای من است
بازار فنا گرم ز سودای من است
از سینه چو فکر یار بیرون نرود
گوئی که درون سینه دنیای من است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
گر بر سر شهرت و هوی خواهی رفت
از من خبرت که بینوا خواهی رفت
بنگر که کیئی و از کجا آمده ای
می بین که چه میکنی کجا خواهی رفت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
گل بود که در جهان رخ رنگین داشت
و اندر چمن باغ طرب آئین داشت
او نیز چو عرضه کرد از دل خویش
در سینه دوصد پاره دل خونین داشت
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۶
من خسرو علم و آسمان گاه من است
من سالک هستی و جهان راه من است
این جو فلک مثال یک چاه من است
یونان کده عقول بنگاه من است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
مه ساغر و آسمان خم باده ماست
خورشید سویدای دل ساده ماست
حکمت رهی روان آزاده ماست
نه صومعه وقف تار سجاده ماست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
وصل تو بهشت جاودان دل ماست
خاک قدمت کوثر جان و دل ماست
کوی تو بهین هر دو جهان دل ماست
عنقای غمت در آشیان دل ماست
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
ویرانه خاطرم که حکمت کده است
بر درگهش از عقول قوسی زده است
هرجوهر حکمت که ره دل زده است
از خازن طبع من یکی کم شده است
میرداماد : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
دیوانه عشق پیرو عاقل نیست
آن دل که بجز تو یار خواهد دل نیست
با غیر تو همعنان شدن مشکل ماست
در راه غمت دادن جان مشکل نیست