عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۴٧
کردگارا بعذاب ار چه که بس نزدیکم
از در مغفرت خویش مگردانم دور
ظلمت معصیتم نور و نوا برد ز کار
بکرم باز رسان از ظلماتم سوی نور
عفو و غفران چو هم از جمع صفاتست ترا
که بهنگام خود آیند یکایک بظهور
گر نبخشی گنه ما که ظلومیم و جهول
بچه دانند خلایق که عفوی و غفور
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۵٣
من نیم در بند افزونی طلب کردن ولی
رأی شه داند که باشد از کفافی ناگزیر
چون ترا بر مرد خواهد داد ایزد دسترس
پایمردی کن بلطف ابن یمین را دستگیر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۴۵۴
کریمان گر بدست راست بخشند
گه بخشش یکی از زر و دینار
ولی نعمت خداوندم چو بخشد
بدست چپ کند جودش چنین کار
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٢٩
از بخل و ز کبر بر حذر باش
کین هر دو کنند جمع تفریق
زین هر دو بجز فساد ناید
دلرا نکنی بدین دو تعلیق
در بخشش و در تواضع افزای
شاید که دهد خدای توفیق
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٣١
دلا تا میتوان کردن منه پیش سران گردن
ترا خود وجه نان خوردن رساند قادر مطلق
ببر شاخ طمع از پی که باشد بار آن لاشی
طمع اسمی بود کزوی شود صدر شور و شر مشتق
بمجلس پسته خندان کن زبانرا شکر افشان کن
چو گل برگت پریشان کن که تا جذرت شود منطق
کسی کو شد بزر شهره و ز او اصحاب بی بهره
از آنسان بیدل و زهره چه خواند عاقلش احمق
مجوی ابن یمین زین پس نظام کار خود از کس
ترا در سازگاری بس توکل کردنت بر حق
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۴٩
تهتک در سخن گفتن زیانست
تأمل کن تامل کن تامل
بکار بد چه کوشی تا توانی
تعلل کن تعلل کن تعلل
بهر کاریکه خواهی کردن اول
تعقل کن تعقل کن تعقل
مکن ایجان من از کس شکایت
توکل کن توکل کن توکل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵۶٨
نرسد هیچ بد و نیک بکس
جز بتقدیر خدا عزوجل
ز آنگه از رزق تو فارغ شده اند
و ز حیات تو و تو وقت اجل
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٨٠
بجای هیچکس اندر زمانه بد نکنم
اگر هزار بد آید ازو فرا پیشم
روم بحضرت داد ار خود نیاز برم
بجز دعا نرود هیچ تیر از کیشم
دعا کنم که مرا از بدیش ایمن دار
نه آن کنم که بجای بدی بد اندیشم
خدای هست گواه من اندرین حالت
غرض دعای ویم نیست داعی خویشم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۵٨٢
بدانخدای که بنگاشت دست قدرت او
درون پرده ارحام صورت اجسام
که بنده عیش نخواهم مدام جز با تو
از آنکه با تو دلم را خوشست عیش مدام
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶١٢
شنیدم از سر منبر مذکری میگفت
رضای حق طلبی باش بر سر تسلیم
بطاعت آنکه تف آتش هوا ننشاند
کجا رسد بلب آب کوثر و تسنیم
خدای عزوجل از فرائضی که نهاد
غریم ماست که باید گذاشت حق غریم
اگر چه موعظتش عین حکمتست و لیک
همیدهد کرم ایزدی مرا تعلیم
که گویم ار کنم اندر ادای حق تقصیر
بود به پشتی آن کم غریم هست کریم
کدام معصیت ابن یمین تواند کرد
که بیش از آن نبود رحمت خدای رحیم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٣٢
هر که بر حضرت دادار توکل دارد
مخلصی زود پدید آیدش از قید هموم
وانکه با طاعت و پرهیز رود بر در او
شافعش بود و بود گر چه جهولست و ظلوم
مکن اندیشه بیهوده ز نیک و بد کار
که بد و نیک جهان هست یکایک محتوم
طالع ار سعد و گر نحس بفرمان ویست
نبرد ره بقضا معتقد رمل و نجوم
بودنی عاقبت الامر بباشد لیکن
هر یکی را اجلی باشد و وقتی معلوم
هر کسی را ز پی کار دگر ساخته اند
دست داود کند آهن و پولاد چو موم
راه تسلیم و رضا گیر که نگشود کسی
گر چه کوشید بسی پرده سر مکتوم
سخن ابن یمین گوش تو گر بنیوشد
شود آکنده صدف وار بدر منظوم
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۴١
ای بس که بر طریق مناجات گفته ام
وقت سحر بدرگه رزاق ذوالمنن
ای آنکه رزق تفرقه بر ابلهان کنی
من هم نیم چنان بخرد کو نصیب من
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۴٢
ایکه حصن حصین همی سازی
پس بکیوانش میکشی ایوان
تا بدانی که چیست حاصل آن
آیت اینما تکونوا خوان
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۴۵
الا ایصبا خدمتم عرضه دار
بدرگاه دستور با زیب و زین
سرسرکشان کز بلندی قدر
همی بسپرد تارک فرقدین
اگر بگذرد برق تیغش بکوه
بلرزد چو سیماب در کان لجین
ز بیم سخای در افشان کفش
شود زرد رخ همچو بیجاده عین
بگویش که سوی خراسان خرام
که در دین ز حب وطن نیست شین
همان تا نهد خصم بر سر کلاه
ز ایران برانش بخف حنین
اگر خصم گوید که من چون تو ام
خرد صدق را باز داند ز بین
بصورت بود عین چون غین لیک
بود نهصد و سی کم از غین عین
حسن نیست با عدل تو چون منی
بتیغ ستم خسته همچون حسین
بیا کام ابن یمین را برآر
که در ذمت همتت هست دین
تو در نیکنامی بمان جاودان
که آمد بد اندیش را حین حین
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۵١
اگر مجال بود بندگی ابن یمین
ببارگاه جلال خدایگان برسان
نیاز من بزمین بوس او چو شرح دهی
سخن چنانکه تو دانی بآسمان برسان
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۵۶
بنزد زبده ایام قدوه الحکما
سر افاضل عالم غیاث ملت و دین
محیط مرکز علم و سپهر اختر حلم
جهان لطف و کرم پیشوای اهل یقین
که باشد آنکه پس از عرض صد هزار اخلاص
بگوید این دو سه حرف از زبان ابن یمین
که از مجالس قرب تو گه گهم دوری
بجز وساوس شیطان نکرد کس تلقین
کنون کز آینه خاطرم صفای دلت
زدود زنگ توهم بصیقل تمکین
به پیشوائی شوق و برهنمائی عقل
شدم بدولت فرخنده باز با تو قرین
چو دیدمت همه آزادگی چو سرو سهی
بشکر جمله زبانم چو سوسن سیمین
چو گویم از قدم و از وفا و از کرمت
که اینصفات ترا هست و صد هزار چنین
صفای آینه رأی تو کند پیدا
سرایری که در استار غیب هست دفین
هنر پناه کریما توئی که چون تو دگر
نداد دور زمان و ندید چشم زمین
چو شاه رقعه دانش توئی نکو دانی
که در روش که بود چون رخ و که چون فرزین
اگر چه معتقد و مخلصت زیند بسی
ولی نساخت کس از خار و خس گل و نسرین
بقول حاسد و صاحب غرض دریغ بود
گرم ز دست دهی بی تفحص وتبیین
امید واثق و ظن صادقست زین سپسم
چو پیش خاطر تو هست سر غیب مبین
که کارگر نشود بی بیان سعایت خصم
علی الخصوص که لطفت بدین شدست ضمین
سعادت ابدی باد قسم ایامت
همیشه تا متعاقب بود شهور و سنین
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۵٧
بحق چار محمد بعز چار علی
بحرمت دو حسن مقتدای جمله جهان
بیک حسین و بیک جعفر و بیک موسی
که بنده ابن یمین را ز بند غم برهان
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶۶٩
چهار چیز دهد آبروی مرد بباد
باختیار مباش ای پسر مباشر آن
یکی دروغ و دوم صحبت عوام الناس
سوم مزاح و چهارم شراب برادمان
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ۶٧٢
دلا در نیک و بد بی اختیاری
چنین آمد ز بدو فطرت آئین
بهر نیکی سزای آفرینی
بهنگام بدی در خورد نفرین
اگر خود فی المثل مقدار کاهیست
که بر احسان همی یابند تحسین
محاسب روز محشر چون کریمست
میندیش از حساب تیره چندین
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٧١٣
مرا گفتند ابوبکر و عمر را
اگر یاری دهی مانند عثمان
بمحشر چون خلایق جمع گردند
بود آرامگاهت باغ رضوان
همیگویم از آندم کان شنودم
که بادا آفرین بیحد بر ایشان