عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۳۰ - نجم کلاهدوز
غلام طلعت نجم کلاهدوز منم
حکیم ابله و پیر جوان سپوز منم
جهان جدم و هستم جهانفروز بهزل
مرا به بین که جهان جانفروز منم
بلند و روشن چو نان بنور خاطر خویش
ز عشق نجم چو خورشید نیمروز منم
بیاد نجم کله دوز هر شبی تا روز
زننده جلق بصابون نیمکوه منم
عشق ابروی چون قوس و مشکبو مویش
چو زه بخف و خراشید رو چو نور منم
بدینصفت که منم کور رومه سوز همی
گمان برم که مگر کور رومه سوزمنم
تو با حیل ز بخارا جوال و ژنده خویش
بمن فرست که آنرا جوالدوز منم
ز من محمد بافنده را سلام رسان
که دوستیش بفامست و فام دوز منم
کشید قامت و مکروی و مشکبوی ویست
خمیده قامت و جماح و گنده یوز منم
حکیم ابله و پیر جوان سپوز منم
جهان جدم و هستم جهانفروز بهزل
مرا به بین که جهان جانفروز منم
بلند و روشن چو نان بنور خاطر خویش
ز عشق نجم چو خورشید نیمروز منم
بیاد نجم کله دوز هر شبی تا روز
زننده جلق بصابون نیمکوه منم
عشق ابروی چون قوس و مشکبو مویش
چو زه بخف و خراشید رو چو نور منم
بدینصفت که منم کور رومه سوز همی
گمان برم که مگر کور رومه سوزمنم
تو با حیل ز بخارا جوال و ژنده خویش
بمن فرست که آنرا جوالدوز منم
ز من محمد بافنده را سلام رسان
که دوستیش بفامست و فام دوز منم
کشید قامت و مکروی و مشکبوی ویست
خمیده قامت و جماح و گنده یوز منم
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۳۱ - روی نیاز
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۳۲
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۳۳ - بمحشر از شهیدان خنیسم
مرا تلخی نباید دادن جان
چو انگشت شهادت شهد لیسم
بزیر تخته خواهد بود جایم
اگر سلطان ملک طاقدیسم
ز خشت و خاک را هم غیسه روید
اگر از خاک ره یا از نعیسم
سموم مرگ چون غیسه کند خشک
اگر بیشک همان باد انیسم
وگر از دوک نال و پنبه ریش
کفن ریسی حدیس بی مکیسم
خو که مرمرا گوید کفن ریس
بگو رش بر تنم هرچ آن بریسم
ز تن جانش ببرد چون کبوتر
من از بام کبوتر می خنیسم
چو بی وسواس آن خناس میرم
بمحشر از شهیدان خنیسم
چو انگشت شهادت شهد لیسم
بزیر تخته خواهد بود جایم
اگر سلطان ملک طاقدیسم
ز خشت و خاک را هم غیسه روید
اگر از خاک ره یا از نعیسم
سموم مرگ چون غیسه کند خشک
اگر بیشک همان باد انیسم
وگر از دوک نال و پنبه ریش
کفن ریسی حدیس بی مکیسم
خو که مرمرا گوید کفن ریس
بگو رش بر تنم هرچ آن بریسم
ز تن جانش ببرد چون کبوتر
من از بام کبوتر می خنیسم
چو بی وسواس آن خناس میرم
بمحشر از شهیدان خنیسم
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۴۵ - شمس دین
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۴۶ - پرکارتر از سوزنی امروز کجاست
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۴۸ - ولوله در ولوله در ولوله
مار بسی گرد حنائی خبه
راه بسی داد گزر درد به
سوخت در خون حنائی بدان
کز ره خون خورد بسی نار به
ولوله در ولوله در ولوله
دبدبه در دبدبه در دبدبه
بر در . . . ونش چو بود خفته مست
. . . ایه او گنده ترا مصطبه
ایری تا . . . ایه ندانم که چند
از کلهش یک گز تا غبغبه
روزی صد . . . ایر چنیق راتبت
کم نکند هیچ ازین راتبه
راه بسی داد گزر درد به
سوخت در خون حنائی بدان
کز ره خون خورد بسی نار به
ولوله در ولوله در ولوله
دبدبه در دبدبه در دبدبه
بر در . . . ونش چو بود خفته مست
. . . ایه او گنده ترا مصطبه
ایری تا . . . ایه ندانم که چند
از کلهش یک گز تا غبغبه
روزی صد . . . ایر چنیق راتبت
کم نکند هیچ ازین راتبه
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۵۲ - المومن نئی
سوزنی سمرقندی : بخش دوم قطعات
شمارهٔ ۳ - بشنو حکایتی ز من
کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون
سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است
ططناز و پر هراس و چو پستانست در لباس
کناس و دیر آس و میانش رگ آور است
نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر
نیمور و بوالعمیر است کنده چو کند راست
اندر شود به . . . ونها این ایر دزد وار
. . . ایه چو دیده بانی استاده بر درست
چون . . . ایه طاق طاق کند . . . ایه چاک چاک
در بسترم تو گوئی میدان نو درست
من دوش خفته بودم در بستر از قضا
گفتم بلای در کشاده در اندرست
در اوفتاد بدین بوالعمیر من
گوئی که سختیش چو یکی پای استرست
گفتا غلام خواهم چون ماه کنده ای
ورنه بدرم آنچه لحافست و چادرست
چو طاقتم نماند برون آمدم بدر
دیدم یکی غلام که گوئی صنوبرست
مست از نبید منکر و گم کرده راه خویش
موی زنخ درشت تو گوئی که کنگر است
برتافتم ازو رخ و گفتا که ای حکیم
خواهی تو میهمانی کو مست چون خرست
گفتم چرا نخواهم برخیز و اندر آی
کامشب ترا کتاب زمانست و شاعرست
من چون یکی دو . . . ادم ووار خود بخواب بود
آنجا ببوفتاد که گوئی نه جانور است
من دست پیش بردم و بگشاده بند او
تا . . . دلش سخت فربه یا سخت لاغر است
دیدم برهنه . . . ونی سرخ و سفید و گرد
. . . ونی نبود . . . ون که یکی باغ بی درست
بسیار بوسه دادم و پس برنهادمش
گفتم به . . . ون فراخی خلقیت چاکر است
آ . . . دو . . . رد کردم و آگاهیش نبود
گوئی که مست خفته بنزدیک مادر است
بگرفتم و فشردم اندر میان پاش
گفتمش آرزوی . . . ون تو امشب مزور است
خوش خسب و دیر خیز و مترس از بلای ایر
کت باک نیست گر همه گر ز سکندر است
بشنو حکایتی ز من از وصف ایر من
کز ایرهای سخت همین عنبرتر است
سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است
ططناز و پر هراس و چو پستانست در لباس
کناس و دیر آس و میانش رگ آور است
نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر
نیمور و بوالعمیر است کنده چو کند راست
اندر شود به . . . ونها این ایر دزد وار
. . . ایه چو دیده بانی استاده بر درست
چون . . . ایه طاق طاق کند . . . ایه چاک چاک
در بسترم تو گوئی میدان نو درست
من دوش خفته بودم در بستر از قضا
گفتم بلای در کشاده در اندرست
در اوفتاد بدین بوالعمیر من
گوئی که سختیش چو یکی پای استرست
گفتا غلام خواهم چون ماه کنده ای
ورنه بدرم آنچه لحافست و چادرست
چو طاقتم نماند برون آمدم بدر
دیدم یکی غلام که گوئی صنوبرست
مست از نبید منکر و گم کرده راه خویش
موی زنخ درشت تو گوئی که کنگر است
برتافتم ازو رخ و گفتا که ای حکیم
خواهی تو میهمانی کو مست چون خرست
گفتم چرا نخواهم برخیز و اندر آی
کامشب ترا کتاب زمانست و شاعرست
من چون یکی دو . . . ادم ووار خود بخواب بود
آنجا ببوفتاد که گوئی نه جانور است
من دست پیش بردم و بگشاده بند او
تا . . . دلش سخت فربه یا سخت لاغر است
دیدم برهنه . . . ونی سرخ و سفید و گرد
. . . ونی نبود . . . ون که یکی باغ بی درست
بسیار بوسه دادم و پس برنهادمش
گفتم به . . . ون فراخی خلقیت چاکر است
آ . . . دو . . . رد کردم و آگاهیش نبود
گوئی که مست خفته بنزدیک مادر است
بگرفتم و فشردم اندر میان پاش
گفتمش آرزوی . . . ون تو امشب مزور است
خوش خسب و دیر خیز و مترس از بلای ایر
کت باک نیست گر همه گر ز سکندر است
بشنو حکایتی ز من از وصف ایر من
کز ایرهای سخت همین عنبرتر است
سوزنی سمرقندی : بخش دوم قطعات
شمارهٔ ۱۳ - نان و جامه
سوزنی سمرقندی : بخش دوم قطعات
شمارهٔ ۱۵ - اشرف ابریشمی
سوزنی سمرقندی : بخش دوم قطعات
شمارهٔ ۱۷ - دیوان رشیدالدین
سوزنی سمرقندی : بخش دوم قطعات
شمارهٔ ۲۲ - جامه نیلی
سوزنی سمرقندی : بخش دوم قطعات
شمارهٔ ۲۴ - شعر دلفروزین
به آزمایش اگر کوزه ای پر آب کنم
صدا ثنای تو آید ز جوف کوزه من
اگر خلافی رفته است ازین سخن ما را
بباد رفته ثواب نماز و روزه من
بشعر عذب دلفروز من نگر منگر
بریش و سبیلت پتفوز و رنگ موزه من
بهانه جستم در شعر موزه قافیه کرد
بدین بهانه فرست آن بهای موزه من
بخر سپوزی از این قاضیت فرو جستم
نه . . . ون دشمن تو بوق خر سپوزه من
صدا ثنای تو آید ز جوف کوزه من
اگر خلافی رفته است ازین سخن ما را
بباد رفته ثواب نماز و روزه من
بشعر عذب دلفروز من نگر منگر
بریش و سبیلت پتفوز و رنگ موزه من
بهانه جستم در شعر موزه قافیه کرد
بدین بهانه فرست آن بهای موزه من
بخر سپوزی از این قاضیت فرو جستم
نه . . . ون دشمن تو بوق خر سپوزه من
سوزنی سمرقندی : رباعیات
شمارهٔ ۲
سوزنی سمرقندی : رباعیات
شمارهٔ ۶
سوزنی سمرقندی : رباعیات
شمارهٔ ۷
سوزنی سمرقندی : رباعیات
شمارهٔ ۹
سوزنی سمرقندی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱
سوزنی سمرقندی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳