عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
گل بر سر هم ریخته، کاین روی من است!
صندل بگل آمیخته، کاین بوی من است!
سنبل ز مه آویخته، کاین موی من است!
صد فتنه برانگیخته، کاین خوی من است!!
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
ساقی! می از آب زندگانی کم نیست!
زنده است از جام نام جم، گر جم نیست!
گویند که: تلخ است می، آری، سم نیست!
تلخ است، اگر چه تلخ تر از غم نیست!!
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱
چون تیر قلم گرفت و دفتر برداشت
خواجه زر و، من عشق و، هما پر برداشت!
ناگاه ز پاگاه خری سر برداشت
افسار ز سر فگند و افسر برداشت!
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
حاجی زجاجی که ز دین ساز نداشت
خود را ز شکست دل کس باز نداشت
آوازه فگنده است: من شیشه گرم
بس شیشه ی دل شکست، کآواز نداشت!
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
ای برده ز مهر تاب، ماه علمت
وی داده به خضر آب، خاک قدمت
وی ساخته کان خراب، نقش درمت
آن از تو کریمتر که داد این کرمت
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰
آن کس که بچرخ، نقش اختر بندد
و آن کس که ببحر، آب گوهر بندد
نه بند ز دست دشمنت بگشاید
نه بر رخ بنده ی تو، در بر بندد
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
نایی ز نوا فتاده، تا نی برسد!
ساقی سر خم ستاده، تا می برسد!
یک ناله بسینه مانده، تا کی بکشیم؟!
یک جرعه نصیب ماست، تا کی برسد؟!
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
گفتی: ز کسیت کینه در سینه نماند
چون نقش بد و نیک در آیینه نماند
لوحی است عجب آینه‌ی سینه‌ی ما
کش ماند نشان ز مهر و از کینه نماند
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
تو شاه و شهانت ز هواخواهانند
تو ماه و مهانت همه همراهانند
شاهان جهانند گدایان درت
یعنی که گدایان درت، شاهانند
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
از کوزه شکسته یی گرت بوزه دهند
مستان، که میت ز جام فیروزه دهند
از غیر مخواه روزیی را کز غیب
گر خودخواهی وگرنه، هر روزه دهند
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
غارتگر جان، ز چشم من برد دو رود؛
هر یک از چشم من روان کرد دو رود
نخلی دو، تر و تازه ام از باغ رود
کز عیسی و از مریم شان باد درود
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
ای بیخبر از خدا، گر آیی، چه شود؟!
غافل رفتی، بیخبر آیی، چه شود؟!
با وعده نیامدی و، چشمم بره است؛
بی وعده گرم ز در درآیی، چه شود؟!
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
برف آمده و بیخته کافور به بید
یا گشته شکوفه از سر شاخ پدید؟!
یا دیده ی یعقوب زمین را کرده
نادیدن روی یوسف مهر سفید
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
سلخ شعبان، میم بدریوزه رسید
از پیر مغان روزی هر روزه رسید
میگفت لبم، چون بلب کوزه رسید
روزی گذران خوش، که مه روزه رسید
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
میخانه، ز کارگاه مانی خوشتر
مینای می، از برد یمانی خوشتر
این آب، ز آتش جوانی خوشتر
این آتش، از آب زندگانی خوشتر
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
پیمانه ی ما پر از شراب اولیتر
این کشتی نوح است، در آب اولیتر
زین هستی و نیستی، بمستی رستم؛
در دیر خراب هم، خراب اولیتر
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
ز آزردن جان خسته جانی بگذر
از قتل من پیر، جوانی بگذر!
شکرانه ی بازوی توانا، صیاد!
از کشتن صید ناتوانی بگذر!
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
این پرده که نقش چین خجل کرده نگر
زیبش ز بتان ناز پرورده نگر
خاموش، ازین بزم خوش آوازان بین
بی پرده پری رخان درین پرده نگر
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۶
تن ز آتش غم، چو عود می بین و مپرس
آهم بلب کبود می بین و مپرس
کس را خبر از درون آتشکده نیست
از روزنه هاش دود می بین و مپرس
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۴
نقشی زخطا نبسته کلک تو زخط
در دایره ی وجود ذات تو نقط
جان بخشی و جان ستانی، اما نه غلط
آن گاه سخا کنی بر این، گاه سخط